اسفند ۱, ۱۴۰۳

آزادی، حق فردی یا عمل جمعی؟

بررسی مفهوم آزادی در اندیشه‌های «آیزایا برلین» و «هانا آرنت»

آزادی یکی از مفاهیم ایده‌آل‌ و پرمناقشه بشری است که معانی آن همچنان چندوجهی و گاه متناقض باقی مانده‌است. دو متفکر برجسته علوم سیاسی قرن بیستم، «آیزایا برلین» و «هانا آرنت»، دیدگاه‌هایی متضاد اما مکمل در مورد آزادی ارائه می‌دهند. برلین آزادی را از دریچه مفاهیم آزادی منفی و مثبت بررسی می‌کند. آرنت اما بر قدرت تحول‌آفرین عمل جمعی سیاسی تأکید دارد. این دو رویکرد، درکی ظریف از آزادی ارائه می‌دهد که میان خودمختاری فردی و مشارکت فعال در حوزه عمومی تعادل برقرار می‌کند. کدام یک از تعاریف آزادی ما را به یک جامعه آزاد می‌رساند؟ در ادامه به بررسی تعریف مفهوم آزادی از دیدگاه این دو فیلسوف می‌پردازیم.

چارچوب برلین: آزادی «منفی» در برابر «مثبت»

مقاله ۱۹۵۸ آیزایا برلین با عنوان «دو مفهوم آزادی» به سنگ‌بنای فلسفه سیاسی مدرن تبدیل شد. او مفاهیم آزادی «منفی» و «مثبت» را برای روشن کردن مباحث مربوط به معنای آزادی و محدودیت‌های آن معرفی کرد. آزادی منفی به معنای «عدم مداخله خارجی در اعمال فرد» تعریف می‌شود. این مفهوم بر خودمختاری و حق انتخاب‌های شخصی بدون محدودیت‌های تحمیل‌شده توسط دیگران یا دولت تأکید دارد. نمونه‌هایی از این مفهوم شامل آزادی بیان یا حق انتخاب شغل است. با این حال، منتقدان معتقدند که آزادی منفی اغلب نابرابری‌های عمیق‌تر را نادیده می‌گیرد. به‌عنوان مثال، ممکن است یک فرد از لحاظ قانونی برای دنبال کردن حرفه‌ای آزاد باشد اما نبود آموزش یا منابع این آزادی را بی‌معنی می‌کند.

در مقابل، آزادی مثبت بر توانایی فرد برای تحقق پتانسیل‌های خود و اعمال خودمختاری تأکید دارد. این آزادی تنها به حذف محدودیت‌ها محدود نمی‌شود بلکه به توانمندسازی افراد برای کنترل زندگی‌شان نیز می‌پردازد؛ مانند دسترسی به آموزش یا برنامه‌های رفاه اجتماعی. برلین هشدار می‌دهد که تأکید بیش از حد بر آزادی مثبت می‌تواند خطرناک باشد. رژیم‌های استبدادی در طول تاریخ از این ایده سوءاستفاده کرده‌اند و نسخه‌ای از «آزادی واقعی» را با این ادعا که بهترین راه برای شهروندان است، تحمیل کرده‌اند.

درس‌های تاریخی برلین؛ «مثبت» و مستبد

برلین نشان می‌دهد که آزادی مثبت، در صورت سوءاستفاده می‌تواند به استبداد منجر شود. چندین نمونه تاریخی اهمیت این خطر را نشان می‌دهند:

  1. رژیم‌های کمونیستی: دولت‌های شوروی و مائوییستی مدعی «رهایی» شهروندان از آگاهی کاذب (مانند دین یا سرمایه‌داری) بودند. آنها سرکوب را در راستای آرمان‌شهری ایدئولوژیک توجیه می‌کردند.
  2. انقلاب فرانسه: رهبرانی مانند «روبسپیر» با تحمیل «اراده عمومی» در دوران وحشت، مخالفت‌ها را به بهانه دستیابی به آزادی جمعی سرکوب کردند.
  3. آلمان نازی: این رژیم آزادی «ملت» را بر حقوق فردی اولویت داد. با استفاده از گفتمان آزادی مثبت، مخالفت‌ها را سرکوب و هویتی انحصاری ترویج کرد.
  4. دولت‌های مذهبی: در برخی جوامع، «رهایی اخلاقی یا معنوی» برای توجیه محدودیت‌هایی بر آزادی‌های شخصی مانند پوشش یا بیان به کار گرفته می‌شود.
  5. دولت‌های نظارتی مدرن: امروز، دولت‌ها اغلب نظارت و سانسور را برای حفاظت از جامعه در برابر اطلاعات نادرست یا بی‌ثباتی توجیه می‌کنند و آزادی‌های فردی را محدود می‌سازند.

محدودیت‌های «منفی»

با اینکه برلین آزادی منفی را به‌عنوان محافظی در برابر استبداد ترجیح می‌دهد، محدودیت‌های آن را نیز می‌پذیرد. آزادی منفی فرض می‌کند که آزادی با نبود محدودیت‌های خارجی وجود دارد اما نابرابری‌های ساختاری مانند فقر و تبعیض فرصت‌های واقعی را محدود می‌کنند. تأکید بیش از حد بر آزادی فردی می‌تواند رفاه عمومی را تضعیف کند، مانند مقاومت در برابر مالیات یا برنامه‌های اجتماعی. تمرکز بیش از حد بر فردگرایی می‌تواند انسجام اجتماعی را تضعیف کند.

هانا آرنت؛ آزادی به مثابه عمل جمعی

هانا آرنت درکی اساساً متفاوت از آزادی ارائه می‌دهد که بر عمل جمعی و حوزه عمومی استوار است. آرنت استدلال می‌کند که آزادی از طریق مشارکت فعال در امور عمومی محقق می‌شود. آزادی واقعی زمانی بیان می‌شود که افراد برای شکل‌دهی به جوامع خود، به چالش کشیدن اقتدار و شرکت در مباحث دموکراتیک گرد هم آیند. آرنت مفهوم «تولد» یا توانایی انسانی برای آغاز اقدامات و ایده‌های جدید را معرفی می‌کند. آزادی برای او، حفظ وضع موجود نیست، بلکه خلق امکان‌های جدید برای تحول و نوسازی است.

مقاله «آزادی آزاد بودن» (Freedom to Be Free) از هانا آرنت یکی از مهم‌ترین نوشته‌های او در تبیین مفهوم آزادی است، که در آن آزادی را نه تنها به عنوان یک وضعیت فردی، بلکه به عنوان یک پدیده سیاسی و جمعی بررسی می‌کند. آرنت در این مقاله بر این باور است که آزادی واقعی تنها زمانی ممکن است که افراد در یک جامعه با مشارکت در تصمیم‌گیری‌های جمعی، قدرت خود را اعمال کنند. این ایده در تقابل با تعاریف رایج آزادی به‌عنوان رهایی از محدودیت‌ها یا آزادی فردی قرار می‌گیرد.

جمع، آزادیِ آزاد بودن

هانا آرنت در این مقاله، کنش جمعی (collective action) را جوهره آزادی سیاسی می‌داند. او بیان می‌کند که آزادی تنها در عرصه عمومی و از طریق تعامل با دیگران قابل تحقق است. به باور او، آزادی نه‌تنها «آزاد بودن از» (freedom from)، بلکه «آزاد بودن برای» (freedom to) مشارکت در ساختارهای قدرت و تصمیم‌گیری است. آرنت تاکید می‌کند که آزادی به‌طور ذاتی یک فعالیت سیاسی است و به معنای توانایی افراد برای گردهم آمدن، بحث و اقدام مشترک در جهت ایجاد تغییر است. او می‌نویسد: «آزادی، توانایی جمع شدن با دیگران در یک فضای عمومی برای تأسیس یک جهان مشترک است.» آرنت معتقد است که این نوع آزادی در نظام‌های تمامیت‌خواه (totalitarian) به شدت سرکوب می‌شود، چرا که چنین نظام‌هایی فضای عمومی را از بین می‌برند و افراد را به انزوا می‌کشانند. او از نمونه انقلاب‌ها، به‌ویژه انقلاب‌های مدرن، برای توضیح این مفهوم بهره می‌گیرد و نشان می‌دهد که چگونه کنش جمعی می‌تواند قدرتی بنیادین برای ایجاد تغییر سیاسی باشد. آرنت همچنین بر این نکته تاکید دارد که آزادی بدون مسئولیت معنایی ندارد. او آزادی را مسئولیتی می‌داند که هر فرد در قبال جامعه دارد. در اینجا، مفهوم قدرت (power) به میان می‌آید. آرنت قدرت را نه به معنای سلطه، بلکه به معنای توانایی افراد برای عمل جمعی تعریف می‌کند: «قدرت، زمانی به وجود می‌آید که افراد برای اقدام به‌طور جمعی گرد هم می‌آیند و به همان اندازه که این افراد متحد باقی بمانند، قدرت نیز باقی خواهد ماند.»

تعادل و تعامل

فلسفه‌های برلین و آرنت بینش‌های مکملی درباره ماهیت آزادی ارائه می‌دهند. تمرکز برلین بر حفظ خودمختاری فردی از طریق آزادی منفی از استبداد جلوگیری می‌کند. در مقابل، آرنت بر اهمیت عمل جمعی و مشارکت عمومی برای تحقق پتانسیل تحول‌آفرین آزادی تأکید می‌کند. در جامعه مدرن، تعامل این ایده‌ها همچنان مباحث پیرامون آزادی را شکل می‌دهد. آزادی، نه تنها نبود محدودیت‌ها، بلکه پیگیری فعال و مشترک جهانی بهتر است. تعامل میان خودمختاری فردی و عمل جمعی در عصر چالش‌های جهانی، مانند بحران‌های زیست‌محیطی، نابرابری‌های اجتماعی و ظهور دولت‌های نظارتی، بیش از پیش اهمیت یافته است. برلین و آرنت، هر دو، ما را به درکی می‌رسانند که آزادی نه تنها در حقوق فردی، بلکه در مسئولیت‌های جمعی ریشه دارد. آزادی تنها زمانی معنادار است که هم از استبداد حفاظت کند و هم فضاهایی برای کنش خلاقانه و تحول‌خواهانه فراهم سازد. امروز، تعادل میان این دو بُعد آزادی می‌تواند چراغ راهی برای ساختن جوامعی عادلانه‌تر و دموکراتیک‌تر باشد.

مدیرمسئول و سردبیر برقع‌نیوز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *