روز جهانی زن در واقع به منزله اتحاد زنان دنیا در برابر حقوق خود و تساوی حقوق با مردان است. این تساوی حقوق شامل همه زمینهها همچون موارد علمی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
روز جهانی زن در سال ۱۹۷۷ توسط ایرینا بوکوا مدیر کل یونسکو اعلام شد و علت این نامگذاری تظاهرات گسترده زنان در اروپا برای رعایت تساوی حقوق زن و مرد، کار و برابری بود. البته در آغاز قرن بیستم با حق رای زنان شرایط کاری و برابری حقوق بهبود یافت و تظاهرات نیز کاهش یافت.
سازمان ملل 19 مارس، آخرین یکشنبه ماه فوریه، ۱۵ اوریل و ۲۳ فوریه را برای این مناسبت انتخاب کرد و علت نامگذاری این روزها به شرح ذیل است:
در سال ۱۹۱۰ در کپنهاگ دانمارک شرکتکنندگان در دومین کنفرانس بینالمللی سوسیالیستها تصمیم گرفتند یک روز سال را روز جهانی زنان نامگذاری کنند که این طرح با رای ۱۰۰ زن از ۱۷ کشور تصویب شد. البته در این کنفرانس تاریخ دقیقی برای روز زن مشخص نشد.
در سال ۱۹۱۱ در برخی کشورهای اروپایی همچون اتریش، دانمارک، آلمان وسوئیس در ۱۹ مارس با شرکت زنان و مردان به قانون حق رای زنان، حقوق کاری، آموزشهای شغلی و تبعیض کاری اعتراض شد و این روز را روز زن نامیدند .
در سال ۱۹۱۵ زنان از ۱۲ کشور در ۱۵ اوریل در هلند به منزله اعتراض علیه جنگ جهانی اول جمع شدند. البته در هشتم مارس همان سال نیز راهپیمایی دیگری علیه جنگ توسط زنان برگزار شد.
در سال ۱۹۱۷ زنان کارگر در ۲۳ فوریه ( البته این تاریخ در تقویم ارمنستان هشتم مارس است) به خیابانها آمدند و اعتصاب عمومی با نام “نان و صلح” صورت گرفت.
در سال ۱۹۷۵ در ایالات متحده هشتم مارس روز جهانی زن نامیده شد.
در سال ۱۹۷۷ سازمان ملل در مجمعی، هشتم مارس را که با تاریخ رویدادهای ملی و تاریخی زنان مرتبط بود روز جهانی زن نامید.در همین راستا مناسبتهایی مانند روز جهانی زن، زمان خوبی است برای پرسیدن دو پرسش مهم درباره علم اقتصاد: آیا به تعداد کافی اقتصاددان زن وجود دارد و آیا اساسا مهم است که تعداد کافی زن اقتصاددان وجود داشته باشد؟ واقعیت این است که ۲۵ سال قبل وضعیت بسیار بهتر از حالا بود به این معنا که تعداد زنان مشغول تحصیل در رشته اقتصاد دانشکدهها تقریبا با تعداد مردان برابر بود. اما اکنون سهم زنان در رشته اقتصاد بسیار کمتر شده است.
در بخش دولتی استرالیا تنها یک سوم اقتصاددانها در مناصب عالی مدیریتی زن هستند و در مناصب آموزشی دانشگاهها وضعیت بسیار بدتر است، یعنی کمتر از ۱۰ درصد استادان اقتصاد زن هستند در حالی که در رشتههای علوم، فناوری و ریاضیات این نسبت ۲۰ درصد است. اما اهمیت حضور برابر زنان اقتصاددان در مناصب عالی تصمیمگیری چیست و چرا باید ترتیبی اتخاذ شود تا زنان بیشتری به تحصیل در سطوح بالای رشته اقتصاد مشغول شوند؟ برای پاسخ دادن به سوالات بهتر است به چند واقعیت توجه شود: نیمی از مشتریهای تمامی کسب و کارها زن هستند، نیمی از شهروندان هر کشور و رای دهندگان آن زن هستند، تصمیمگیریهای دولتها و شرکتها ممکن است بر زنان و مردان اثرات متفاوت بگذارد. اما اگر اقتصاددانها عمدتا مرد باشند به بسیاری از مسائل مهم توجه نخواهد شد.
نکته دیگر این است که تحقیقات نشان میدهد تنوع آرا و نظرات تصمیم گیرندگان به اتخاذ تصمیمهای بهتر منجر میشود و در نهایت باید به این موضوع اشاره کرد که با آنکه مدلها و متدهای مورد استفاده اقتصاددانها تحت تاثیر جنسیت قرار ندارد، اما نوع پرسشهایی که اقتصاددانها انتخاب میکنند تا به آنها پاسخ دهند تحت تاثیر جنسیت قرار دارد. تنوع یعنی وجود تعداد بیشتری از اقتصاددانان زن به رشد هماهنگ علم اقتصاد و کسب نتایج بهتر از تحقیقات اقتصادی کمک میکند و زمینه را برای بهبود سیاستها و تصمیمها فراهم خواهد کرد.تحقیقات نشان میدهد زنان و مردان اقتصاددان دیدگاههای متفاوتی به مسائل دارند و تصمیمگیریهایشان یکسان نیست. برای مثال زنان در جایگاه ریاست بانک مرکزی بیش از مردان در این سمت، استقلال عمل دارند و در دوره ریاست آنها نرخ تورم پایینتر از دوران حضور مردان در این سمت است. تحقیقی که درباره اقتصاددانهای آمریکایی انجام شد، نشان داد زنان و مردان اقتصاددان رویکردی متفاوت به مسائل درمانی، بازار کار، قوانین و کارکرد مالیات، محیط زیست، هزینههای دولت یا بودجه رفاهی و دفاعی دارند. مسلم است که حضور تعداد بیشتری از اقتصاددانان زن در هیات مدیره شرکتها یا وزارتخانههای دولت، در تصمیمگیری آنها تاثیر میگذارد و سبب میشود تصمیمها یکسویه نباشد.
اما برای حرکت به سمت این وضعیت یعنی افزایش سهم زنان اقتصاددان در مشاغل یاد شده به اقدامات فراگیر و بلندمدت نیاز است. شاید قدم نخست، زمینهسازی برای حضور تعداد بیشتری از زنان در دانشکدههای اقتصاد است. این در حالی است که اکنون وضعیت درست برعکس است و سوال مهم این است که چرا تعداد کمی از زنان در رشته اقتصاد تحصیل میکنند. یکی از علل این وضعیت آن است که اقتصاد یک رشته مردانه محسوب میشود.
تحقیقات متعدد نشان میدهد وقتی زنان و مردان در یک رشته دانشگاهی که مردانه محسوب میشود نمره پایین میگیرند، احتمال آنکه زنان از آن رشته خارج شوند بیشتر است. در تحقیقی دیگر مشخص شد هنگامی که از زنان و مردان با تواناییهای برابر در حوزه ریاضیات خواسته میشود به توانایی خود نمره دهند، زنان نمره پایینتری به خود میدهند و یک نکته نگرانکننده این است که محتوای نامه معلمان دختران و پسران به والدین آنها درباره وضعیت فرزندان شان بسیار متفاوت است. نامههایی که درباره دختران نوشته میشود کوتاه است و در آن عمدتا به منش شخصیتی و کمتر درباره مهارتها و هوش آنها اشاره شده است.
از سوی دیگر اگر درباره تأثیر تحصیل در رشته اقتصاد بر زندگی آینده با دختران صحبت شود، احتمال آنکه آنها به این رشته وارد شوند بیشتر است، به ویژه ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر در رشته اقتصاد برای زنان بسیار دشوارتر است تا مردان. برخی اقتصاددانان فکر میکنند مشکلی وجود ندارد و اگر تعداد زیادی زن فارغالتحصیل از مقاطع بالای تحصیلی رشته اقتصاد وجود ندارد، علت آن است که زنان خیلی علاقهمند نیستند یا بهرهوری پایینی دارند. اما این تصور نگاهی ساده انگارانه است که در آن عوامل واقعی نادیده گرفته شده است.
یکی از سادهترین مشکلات اقتصاددانهای زن این است که آنها برای نوشتن یک تحقیق به سختی میتوانند یک شریک تحقیقاتی پیدا کنند. همچنین هنگامی که آنها به تنهایی تحقیق انجام میدهند، انتشار آن برای آنها سختتر از زمانی است که یک اقتصاددان مرد تحقیقی را انجام میدهد. بدون تردید شکاف جنسیتی در اقتصاد خود به خود و بهطور طبیعی از بین نمیرود و واقعیت این است که پیشرفت به سمت از میان بردن این شکاف متوقف شده است. پیشرفت واقعی هنگامی حاصل میشود که ما درک کنیم مشکل اصلی در سیستم کنونی وجود دارد و نه در زنان و تواناییهایشان.
اما متاسفانه زنان نیز باورهای اشتباه فراوانی درباره نقش خود در اقتصاد و تواناییهایشان دارند. برای مثال در تحقیقی که در سال ۲۰۱۴ انجام شد، بیش از ۵۰ درصد زنان اعلام کردند رشته اقتصاد برای مردان مناسب است. نکته جالب توجه اینکه بیش از ۷۵ درصد مردان معتقد بودند، زن یا مرد بودن تاثیری در پیشرفت در رشته اقتصاد ندارد. بسیاری از باورهایی که در باره رشته اقتصاد، نقش ریاضیات در آن، توانایی زنان در تحصیل در رشته اقتصاد و حضور در مقاطع عالی این رشته وجود دارد، اشتباه است. با این حال وجود این باورها اثرات منفی خاص خود را داشته است.
خانم الینور اوستروم که در سال ۲۰۱۲ درگذشت تنها زنی است که جایزه نوبل را در رشته اقتصاد دریافت کرده است. همچنین خانم راشل گریفیت، استاد اقتصاد دانشگاه منچستر سال آینده دومین رئیس انجمن سلطنتی اقتصاد از زمان تاسیس این انجمن در سال ۱۸۹۰ خواهد شد. یک باور اشتباه که عاملی برای حضور کمتر زنان در این رشته شده، آن است که تصور میشود اقتصاد علمی درباره پول و پیشبینی است. خانم کلودیا گلدین، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد میگوید: «اگر تاکسی بگیرید و به او بگویید اقتصاددان هستید در ۹ مورد از ۱۰ مورد از شما خواهد خواست نظرتان را درباره آینده اقتصاد یا بورس بگویید.»
واقعیت این است که اقتصاددانها در طیفی گسترده از مشاغل حضور دارند. از تدوین سیاست برای بهبود تغذیه کودکان و امتحان الگوهایی برای متعادل کردن قدرت بین کارمندان و مدیران تا تدوین روشهایی برای اندازهگیری روحیه کارکنان و بهبود شرایط محیطزیست. در برخی کشورها به اهمیت حضور زنان در رشته اقتصاد و لزوم افزایش تاثیر آنها بر تصمیمگیریهای اقتصادی توجه شده است. در استرالیا، انگلستان و آمریکا، بانکهای مرکزی برنامههایی برای تشویق زنان به انتخاب رشته اقتصاد آغاز کردهاند. حضور کمتر زنان در رشته اقتصاد تنها یک دلیل ندارد و برای مثال هنجارها و باورهای اجتماعی، اطلاعات اشتباه درباره درآمد فارغالتحصیلان رشته اقتصاد، نحوه آموزش اقتصاد در دانشگاهها و برخورد غیریکسان شرکتها با فارغالتحصیلان زن و مرد اقتصاد، همگی جزء دلایل این امر هستند.
منبع : دنیای اقتصاد
دیدگاهتان را بنویسید