آذر ۳, ۱۴۰۳
حق ساده زنان برای تماشای فوتبال

بُغضی که با حضور زنان در ورزشگاه شکست

پرستو سرمدی در نشریه صدا نوشت: دختران آبی بالاخره بعد از فراز و نشیب‌های بسیار به آزادی رسیدند. در روزی که استقلال و مس بازی کردند و معاون وزیر ورزش گفت بانوان کار ما را در فرهنگی شدن ورزشگاه‌ها راحت‌تر کردند. بعد از آن که دهه‌ها به بهانه‌های مختلف حق ساده زنان برای تماشای فوتبال تیم مورد علاقه‌شان از آن‌ها سلب شد. بهانه‌هایی مانند نامناسب بودن فضای ورزشگاه‌ها به دلیل استفاده از کلمات رکیک یا نا امن بودن فضای ورزشگاه‌ها برای زنان. حتی زمانی گفته شد بروز هیجانات زنان در ورزشگاه حرام است.  
دختران آبی به ورزشگاه رفتند سه سال پس از آن که سحر خدایاری به دلیل آن که قصد ورود به ورزشگاه را داشت بازداشت شد، شش ماه حکم زندان گرفت و در اعتراض به این مسأله خود را سوزاند. چند دهه بعد از آن که بارها و بارها دختران علاقه‌مند به فوتبال تلاش کردند با ظاهر مردانه به ورزشگاه بروند، اما توهین شنیدند و بازداشت شدند. بعد از آن که زنان ایرانی بارها پشت در ورزشگاه‌ها ماندند، در حالی که زنان کشورهایی دیگر از کنار آن‌ها رد شدند و به سکوها رفتند. تنها چند ماه بعد از آن که زنانی در ورزشگاه مشهد با گاز اشک‌آور استقبال شدند و …
تمامی این اتفاقات افتاد، تنها به دلیل پافشاری بی‌دلیل بر ممانعتی که مبنای قانونی و شرعی هم نداشت، بلکه تنها با سلیقه و سبک زندگی‌ مورد نظرشان هم‌خوانی نداشت. به دلیل فرهنگ ضد زنی که به هویت فرهنگی عده ای بدل شده و زندگی و مدیریت جامعه را هم بر خودشان و هم بر زنان سخت کرده است.
پس از این همه زخم‌هایی که بر جسم و روح زنان به دلیل چنین خواسته کوچکی وارد شد، در نهایت ورود زنان به ورزشگاهها نه به دلیل پذیرش خواسته زنان، که به خاطر فشار فیفا و بیم تعلیق فدراسیون فوتبال ایران صورت گرفت. به دلیل فشاری خارجی نه خواسته‌ای داخلی. زخم ممانعت چند دهه‌ای از ورود زنان به ورزشگاه در صورتی التیام می‌یافت که فرصت حضور به دلیل پاسخ اداره کنندگان کشور به خواست دختران این سرزمین محقق می‌شد، نه فشار یک نهاد خارجی و نه با این همه هزینه، که نماد آن جان باخته دختر آبی است. 

زنان ایران خواسته‌های زیادی دارند، که بارها آن را به شیوه‌های مختلف بیان کرده‌اند، حالا سوال این جاست که آیا گوش شنوایی برای این خواسته‌ها هست؟ آیا اداره‌ کنندگان کشور بدون واسطه‌ای بیرونی یا تفاهمی از جنس توازن قوا به این خواسته‌ها تن می‌دهند؟ آیا باید از مفاهمه و نتیجه‌گیری بر اساس گفتگویی مبتنی بر انصاف، اخلاق، برابری و آزادی دست شست و هر بهبودی را بر اساس فشار درونی یا بیرونی جستجو کرد؟
خواسته کوچکی مانند حضور در ورزشگاه‌ها دهه‌ها با تابوسازی‌های بیهوده مواجه شد تا به نتیجه رسید. بقیه مطالبات زنان ایران تا چه مدت قرار است با ممانعت‌های بی منطق و بی‌دلیل روبه‌رو باشند تا محقق شوند؟ تا چه مدت دیگر قرار است زنان با رنج بی‌عدالتی زندگی کنند تا تصمیم‌گیران به خود آیند و متوجه شوند وضعیت فعلی زنان ایران متناسب با نیازها و خواسته‌هایشان نیست و زندگی آنان را با سختی مواجه کرده است.
مطالباتی مانند تنگ نکردن عرصه اشتغال برای زنان، برابری در قوانین خانواده، داشتن حق طلاق، حضانت و خروج از کشور. داشتن حق ساده گرفتن شناسنامه برای فرزند، انتخاب نوع پوشش، مقابله با خرده‌فرهنگ‌های زن ستیز، مقابله با قتلهای ناموسی و انواع خشونت علیه زنان که آمار بالایی در ایران دارد، مقابله با کودک‌همسری و… تنها نمونه‌هایی از حق زنان ایران برای یک زندگی عادلانه است که سال‌ها برای رسیدن به آن‌ها تلاش کرده‌اند، اما با سدهای بی‌دلیل مواجه شده‌اند.
خواسته‌هایی که بالاخره روزی محقق می‌شوند چون این حجم از نابرابری نه با اقتضائات زندگی امروز در جهان سازگار است و نه با وجدان عمومی جامعه. اما سوال این‌جاست که به چه قیمتی؟ به قیمت زخم‌هایی که بر روح زنان می‌ماند؟ به قیمت سال‌ها بی‌نتیجه ماندن تلاش زنان و سال‌ها رویارویی مسوولان فرهنگی و سیاسی کشور با هر تحولی به نفع زنان؟ به قیمت این که زنان احساس کنند مسوولان حکومتی به جای این که به وظیفه خود عمل کنند، با بی‌عدالتی‌های جنسیتی مقابله کنند و زمینه تحقق مطالبات دختران و خواهران و مادران خود را ایجاد کنند، تمام قد در برابر آن‌ها ایستاده‌اند؟
تجربه ورود زنان به ورزشگاه به دلیل ممانعت از تعلیق شدن فوتبال ایران نشان داد نمی‌توان در برابر تحولات طبیعی اجتماع ایستاد، از نو شدن جامعه ممانعت کرد و در عین حال از مناسبات جهانی حذف نشد. حتی آن‌هایی که در همسایگی ما به زعم خودشان امارت اسلامی ساخته‌اند، مجبورند برای پذیرش جهانی حتی در ظاهر دست به تغییراتی در روش و منش خود دهند. آیا تصور می‌کنید می‌توان در برابر نقش‌آفرینی زنان در جامعه ایستاد، اشتغال زنان را در حد پایین ۱۴ درصد نگاه داشت، آنان را از عرصه قدرت سیاسی حذف کرد و از مسیر رشد و توسعه خارج نشد؟ تا کی میتوان از اقتضائات توسعه گریخت و در عین حال انتظار داشت که چنین نظم و ساز و کاری با مخالفت جدی و روزافزون مردمی مواجه نباشد؟
زنان و دختران مانند دیگر اقشار جامعه خود را با دیگر همنوعان خود در کشورهای همسایه و دنیا مقایسه می کنند. به خصوص نسل جدید زنان و دختران ایرانی دلیلی برای ادامه سر به زیری مادران خود و دم بر نیاوردن نمیبینند. دلیلی نمیبینند که استادیوم نروند. دلیلی نمیبینند که برای کوچک‌ترین حق خود این همه سال التماس کنند. بسیاری از زنان و مردانی که واکنشهای احساسی به حضور زنان در ورزشگاه‌ها نشان دادند چه بسا خودشان اهل استادیوم رفتن نباشند. اما آنچه احساس آنها را برانگیخته، احساس تبعیض و تحقیری است که در برخی قوانین و رویه‌ها وجود دارد و آن را در ترازوی وجدانشان برنمی‌ ششتابند.
ایران امروز با شکافهای مختلفی مواجه است که یکی از آنها شکاف جنسیتی است. اما میزان فراگیری و عمقی که این شکاف در قیاس با سایر نابرابریها دارد و این که میانگین جامعه به خصوص طبقه متوسط از قوانین و رویههای جاری در حاکمیت پیشروتر و توسعه یافتهتر است موجب میشود تا بسیاری از صاحب نظران، تحولات آتی را از دل بر هم زدن نظم موجود در حوزه مسایل مربوط به زنان ببینند. این شکاف در نهایت کاهش خواهد یافت، اما چه خوبتر است که جریان اصولگرایی که مانع اصلی این اصلاحات شناخته میشود، خود دست اندرکار و حامی کاهش این شکافها و رفع مصادیق آشکار تبعیض شود تا این حرکت با هزینه کمتر و توافقی ملی، الگویی برای کاهش نابرابریها در کشور شود و کسی چشم انتظار فیفایی دیگر نماند.

منبع: بهار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *