برخی از بهترین روابط براساس بیزاری مشترک از چیزی یا شخصی بنا میشوند. این موضوع را نمیشود کتمان کرد. برای اثبات این موضوع به خودم، میتوانم چتهای صفحۀ واتساَپ در لپتاپم را حداقل تا یک هفته به عقب برگردانم و بررسی کنم. میتوانم برای فهمیدن اینکه چقدر نارضایتی در میان گفتوگویم با دوست صمیمام بوده است، RSI(تحلیل تکنیکال) بگیرم اما این کار واقعا لازم نیست. ۸۸ درصد منفیگوییها به سبب حجم بسیار نارضایتی است.
در چت با بهترین دوستم در ماه گذشته، ۲۷ مورد از «من متنفرم»، ۱۲ مورد از «خستهام» و به علاوه انواع فحشها، نالهها، هجوها و جملات مزخرف استفاده کرده بودم. همۀ اینها نشاندهنده کسالتی فراگیر است. گله و شکایتهای من از او بیشتر است.
من همه چیزهایی را که با صدای بلند به خودم میگفتم. مکالماتم را از اول سال تا هفتۀ قبل گردآوری کردم. لحنم مثل این بود که «بروس لی» در فیلم «اژدها وارد میشود» میجنگد. من دوست دارم یک توله سگ بامزه نژاد «لابرادور» باشم که شادی را پخش میکند اما میترسم یک ماهی مرکب کوچولو باشم که جوهر منفی تاریکی را روی همه میریزد. دوستان من نیز به میزان قابل توجهی اظهار نارضایتی میکنند( اما به این فکر میکنم اگر آنها نمیخواستند ما با هم دوست نبودیم). مدتی است به این فکر میکنم که آیا این نالهها و گلهمندیها به ما کمک میکند یا حالمان را بدتر میکند؟
پاسخ این موضوع را اخیراً زمانی که مفهوم دوستیهای با وجه اشتراکهای منفی را کشف کردم. به نتیجه رسیدم که: برخی پیوندها و ارتباطات حول نفرت مشترک از چیزی یا کسی شکل میگیرد. در مقالهای در سایت «آتلانتیک» در مورد این موضوع خواندم. نویسنده مقاله به یک گروه آنلاین افرادی که از سگها بیزار بودند اشاره کرده بود. وجه اشتراکهای منفی آنها نفرت از آب دهان، موو حماقت مالک سگ بود. این اشتراک منفی آنها را به هم ملحق کرده بود. اما به تدریج این نگرانی ایجاد شد که این گروه افراد را بیش از پیش از سگها منزجر کند و موجب ترس از سگها شود.
موضوع این نیست که ما از دوست نداشتن مردم لذت میبریم، موضوع این است که ما از ملاقات با کسانی که از همان افراد بدشان میآید، لذت می بریم.
ظاهراً ما به دنبال این هستیم که وجه اشتراکهای منفی را به عنوان فرصتی برای پیوند دوستی بیابیم. تحقیقات در سال ۲۰۰۶ نشان داد که مردم پتانسیل دوستی بیشتری را در افرادی میبینند که نظرات منفی خود را نسبت به نظرات مثبتشان، بیشتر به اشتراک میگذارند. «جنیفر بوسون»، یکی از افراد تیم تحقیقاتی میگوید: «اینطور نیست که ما از دوست نداشتن مردم لذت میبریم. موضوع این است که ما از ملاقات با افرادی که از همان افراد بدشان میآید لذت میبریم. دیدن چشمان برانگیخته و گرد شدۀ یک غریبه در اتاق شلوغی که در آن برخی از آدمها حرفهای مزخرف و بیمعنی میزنند، بسیار دلنشین است. این میتواند به اندازه عشق در نگاه اول هیجانانگیز باشد».
این مسئله به نوعی آرامشبخش است. همانطور که متوجه شدم تعدادی از افرادی که با آنها چت میکنم، تنها دوستانم نیستند. ما عمدتاً در خانه مشغول به کار هستیم. با کسانی ارتباط داریم که به نوعی همکار هم هستیم. مطمئناً میتوانیم توافق کنیم که دوستیهای کاری عمدتاً با وجه اشتراکهای منفی شکل میگیرد؟ هیچکس در ( Slack channel) وجود ندارد که از ضربالاجلها، جلسات تیمی یا فرآیند ارزیابی سالانه خوشحال باشد یا لذت ببرد. اگر چنین شخصی وجود داشت، کسی مایل نبود با آنها معاشرت کند.
غمگینترین و تنهاترین دوره زندگی کاری من، شش ماهی بود که در طی آن با مردی که بیامان محبت میورزید، سخاوتمند بود و در همه چیز و همه کس خوبی را میدید، همکار بودم. با توجه به اینکه من و دوستانم با هم عملا همکارهای واقعی به حساب میآییم، منطقی است که مقدار زیادی از احساسات گوناگون(خشم، نفرت وغیره) را تخلیه کنیم. این کار احتمالاً به سلامت ما کمک میکند. تحقیقات نشان میدهد که «نقنق کردن و شوخیکردن» در یک زمینه کاری به افراد کمک میکند تا با هم پیوند دوستی برقرار کنند. اما آیا اینکه همکار باشیم یا نه، مهم است؟
در غیر این صورت ایجاد این پیوند دشوارتر میشود. زمانی به صورت آنلاین در مورد اینکه اگر در ارتباط با دوستانم مدام گلهمند باشم و از مشکلات و ناامیدیها صحبت کنم، ایرادی دارد یا نه، تحقیق میکردم. در این مدت به شدت توسط SEO( بهینهساز موتور جستوجو) که بر پایۀ مثبت اندیشی فعال شده بود، از این کار منع شدم. موتورهای جستوجو توصیۀ اکید به ترک این عادت بد داشتند.
به جستوجو ادامه دادم. به سختی روانشناسهایی را یافتم که عقیده داشتند «ابراز احساسات ناخوشایند» یا تخلیهکردن احساسات میتواند مفید باشد. در واقع اینکه احساساتمان را بروز ندهیم و از آنها تحت عنوان «اجتناب تجربه» صحبتی به میان نیاوریم، قطعا پیامدهای بدی دارد. ما باید احساسات ناخوشایند را بروز دهیم. اینگونه حداقل کسی نمیتواند ما را به مخفیکاری در احساساتمان متهم کند.
پس از بررسی دوستیام، احساس میکردم چیز زیادی از آن باقی نمانده است. بنابراین به عنوان راهی برای خلاصی از این فکر به سراغ فضای امن خود یعنی واتسَاپ رفتم. از بهترین دوستم پرسیدم : «به نظر تو دوستی ما بر پایۀ وجه اشتراکهای منفی است؟» او گفت که اینطور فکر نمیکند. درواقع به نظر او بیان منفی وقایع یعنی اینکه ما در مورد واقعیت چیزها، دیدگاه روشنتری داریم. سپس هر دو توافق کردیم که دوستی ما ورای همه چیز، یک دوستی عمیق، بدون قضاوت و حمایتگر است.
برای دیدهشدن و پذیرفتهشدن در زمانهایی که عبوس، ترحم برانگیز یا دیوانهوار عصبانی هستید یا به شدت ناعادلانه رفتار میکنید، اینکه بدترین ورژنتان توسط دیگری با اعتماد پذیرفته شود ارزشمند است. من و دوستم به خاطر این موضوع سپاسگزار هستیم. اینکه وجه اشتراک های مثبت و منفیمان ما را برای هم پذیرفتنی کرده است. پرسش من و پاسخ او یکی از بهترین چتهایی است که در این مدت انجام دادهایم.
منبع: اما بدینگتون، ستوننویس گاردین
دیدگاهتان را بنویسید