آذر ۱, ۱۴۰۳
زن معتاد

اگر هم زن باشی و هم معتاد و هم کارتن خواب

«مریم افرافراز»، در خصوص اعتیاد زنان، شاید مهم‌ترین مسأله نادیده گرفتن این قشر از جامعه هست. اگرچه به صورت کلی قوانین فعلی و حمایت‌های دستگاه‌های مختلف از زنان گاه ناکارآمد هست و یا حتی ناقض حقوق ابتدایی زنان اما با ورود یک زن به چرخه‌ی مصرف مواد به مراتب حمایت‌ها تقلیل پیدا می‌کند و گاه سرزنش‌ها و قضاوت‌ها نیز اضافه می‌شود.

زن بودن و معتاد بودن و اگر به این بودن‌ها کارتن خوابی هم اضافه بشود تبدیل می‌شوی به موجودی دو پا که جایی از زمین را گرفته باشد به نوعی انگار نامریی می‌شوی و در برابر چشمانی که باید به بهداشت و درمان و مسکن تو بیندیشند و در واقع به اینکه چرا اعتیاد در ایران به این اندازه فراگیر است؟ چرا مواد در حاشیه شهرها که  حتی برخی قدرت خرید نان را ندارند به راحتی در دسترس است؟

در خصوص اعتیاد زنان، شاید مهم‌ترین مسأله نادیده گرفتن این قشر از جامعه هست. اگرچه به صورت کلی قوانین فعلی و حمایت‌های دستگاه‌های مختلف از زنان گاه ناکارآمد هست و یا حتی ناقض حقوق ابتدایی زنان اما با ورود یک زن به چرخه‌ی مصرف مواد به مراتب حمایت‌ها تقلیل پیدا می‌کند و گاه سرزنش‌ها و قضاوت‌ها نیز اضافه می‌شود. چه از سوی سایر زنان جامعه چه از سوی نهادهای مختلف. به عنوان مثال اگر یک زن معتاد باردار شود تقریباً هیچ ساز و کار مشخص حمایت گونه‌ای وجود ندارد که او بداند سیستمی پاسخگوی نیاز به سلامت او و فرزندش خواهد بود. تقریباً هیچ مرکز مداخله‌ی موثری در این عرصه وجود ندارد که از او تا زمان زایمان مراقبت کند و غذای سالم و درمان رایگان و بهداشت مختص دوران بارداری را برایش فراهم آورد. تمامی این نواقص در سیستم فعلی موجود انتخاب‌های یک زن باردار معتاد را به سوی فروش فرزندش و یا حتی سقط خودخواسته که برای چنین قشری مخاطره آمیز تر خواهد بود می‌برد. گاه یک فرد چاره‌ای به جز فروش فرزندش ندارد؛ اگر نفروشد نوزادی که از شکم مادر معتاد به دنیا می‌آید و احتمال قوی خود نیز معتاد است چگونه در این خیابان‌ها توان زندگی خواهد داشت؟ اگرچه فروش کودک اصلاً اتفاق خوبی نیست و اغلب مخاطرات بسیار زیادی برای کودکان دارد اما از دید یک زن معتاد باردار گاهی چاره‌ای به جز فروش نوزاد وجود ندارد زیرا که جامعه و سیستم‌های حمایتی و قانونی راهکارهای مناسب و متناسب با این آسیب ها را به او ارائه نمی‌دهند.

به یاد دارم چند سال قبل، یک روز گوشی تلفنم زنگ خورد و صدای لرزان مطهره‌ی ۳۰ ساله حکایت از اجبار شوهر معتاد برای پیش فروش نوزاد توی شکمش داشت! وقتی با یک نفر دیگر از اعضای جمعیت امام علی کنار مطهره رسیدیم، به آهستگی به نوعی که شوهر معتادش نشنود گفت هر کاری می‌کند تا نوزاد به فروش نرود و بعد می‌گفت کاش کاری کنید تا لوله‌هایم را بیمارستان ببندند.

مطهره می‌گفت  که به سه بیمارستان مراجعه کرده است و درخواست داده طوری که همسرش نفهمد حین زایمان لوله‌هایش را ببندند اما هر سه بیمارستان به او گفته بودند سن باروری دارد و این امکان پذیر نیست! می‌گفت به بیمارستان‌ها توضیح داده که همسرش معتاد است و بچه‌ها را می‌فروشد ولی بازهم نپذیرفتند. بیمارستان‌ها به او درست گفته بودند متاسفانه از سال ۱۳۹۳ تمامی جراحی‌های پیشگیری دایمی از بارداری ممنوع شده بود. اما متاسفانه در همین قانون هم قانونگذار زنان معتاد و یا زنانی که همسر معتاد دارند و حاشیه نشین هستند را نادیده گرفته است! مثل برخی دیگر از آیین نامه‌ها و یا قوانینی که گویی با مسائل حاشیه نشینان هیچ کاری ندارد و اساساً خیر و شر این قشر از مردم این سرزمین برایش مطرح نیست. در آخر مطهره فرزندش را به دنیا آورد و با حمایت‌های جمعیت توانست فرزندش را نگهدارد ولی تقریباً همزمان با وضعیت مطهره زن دیگری را ‌شناختم که لادن نام داشت، مادر دو کودک معتاد بود و هر دو کودک از بدو تولد اعتیاد داشتند؛ لادن باردار شده بود و در حین بارداری به شدت مواد از جمله شیشه مصرف می‌کرد. در تمام دوران بارداری اش سعی کردیم با دوستانمان در جمعیت به او سر بزنیم و دارو و درمانش را پیگیری کنیم، یک بار به اورژانس اجتماعی اطلاع دادیم و با پیگیری مداوم بالاخره اورژانس لادن را به مراکز درمانی آن زمان برد، به یاد دارم می‌گفتند بیمارستان‌ها و کمپ‌ها را زیر و رو کرده بودند و هیچ کدام مسوولیت نگهداری از یک زن باردار معتاد را نپذیرفته بودند؛ لادن می‌گفت از صبح زود تا غروب به مراکز مختلفی سر زده بودند اما هیچ یک او را پذیرش نکردند و در آخر به خانه‌ای بازگشت که پاتوق مصرف مواد بود. ماه‌ها پشت سر هم می‌گذشتند و ما هرچه می‌دویدیم به یک نقطه می‌رسیدیم، در همان ماه‌های اول بارداری لادن به من گفت که همسر معتادش می‌خواهد نوزاد را بفروشد و من هم به سازمان مربوطه اطلاع دادم اما وقتی دیدم توجه خاصی نمی‌شود و بیشتر در یک بازی بین چند نهاد مختلف قرار گرفته ام به گونه‌ای که سازمان بهزیستی ارجاع می‌داد به سازمان مبارزه با مواد مخدر و در آخر باز به اورژانس اجتماعی می‌رسیدیم تا امید شدم و سعی کردم شخصاً با صحبت با لادن او را متقاعد کنم برای زایمان به بیمارستان بیاید تا بلکه وقتی نوزاد معتاد به دنیا آمد بتوانیم بچه را به بهزیستی بسپاریم. تقریباً  حالا خیلی از زنان حاشیه نشین و خانواده هایشان به آیین نامه‌ای که سال ۹۵ به بیمارستان‌ها ابلاغ شده آگاه هستند؛ طبق این آیین نامه نوزاد معتاد نباید به خانواده معتاد تحویل داده شود برای همین همسر لادن مانع از زایمان او در بیمارستان شد و در آخر نوزاد را به مبلغ یک میلیون و هشتاد هزار تومان فروخت.

این چرخه‌ی باطل متاسفانه هم چنان ادامه دارد و قطعاً با فراگیر شدن فقر در جامعه مسأله اعتیاد زنان و فروش کودکان نیز فراگیر خواهد شد و تا زمانی که قانون و جامعه و سازمان‌ها نگاه مناسب و حمایت مدار به این معضل اجتماعی نداشته باشند فعالیت‌های فردی نیز اگرچه خالی از تأثیر نیست اما در نبود چنین ارکان مهمی به نتیجه‌ی کارآمدی نخواهد رسید.

منبع: رادیو زمانه

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *