آذر ۴, ۱۴۰۳
خشونت زنان علیه زنان

خشونت زنان علیه زنان

دربارۀ خشونت مردان علیه زنان بسیار خوانده و نوشته ایم. این مطلب اما دربارۀ خشونت زنان علیه زنان است و این که چگونه گاه نوع تربیت ها چنین زمینه ای را فراهم می‌سازد.

«رحیمۀ سعیدی»، همۀ ما بارها و بارها عبارت خشونت مردان علیه زنان را شنیده‌ایم و مطالب فراوانی در این باره خوانده‌ایم. این بار اما می‌خواهم در مورد خشونت زنان علیه زنان بگویم.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد خشونت علیه زنان را «هرگونه عمل خشونت‌آمیز بر پایه جنسیت که بتواند منجر به آسیب فیزیکی (بدنی)، جنسی یا روانی زنان بشود» تعریف کرده ‌است که شامل «تهدید به این کارها، اعمال اجبار، یا سلب مستبدانه آزادی (چه در اجتماع و چه در زندگی شخصی)» می‌شود.

    اعلامیه رفع خشونت علیه زنان در سال ۱۹۹۳ بیان می‌کند که این خشونت ممکن است توسط افرادی از همان جنس، اشخاص عادی، اعضای خانواده‌ ها و دولت‌‌ها اعمال شود.

همچنین به هرگونه رفتار خشن وابسته به جنسیت که موجب آسیب جسمی، جنسی، روانی و رنج زنان شود خشونت علیه زن می‌گویند. این خشونت می‌تواند با تهدید، اجبار یا سلب اختیار و آزادی، به‌صورت پنهان یا آشکار انجام شود.

بهتر است خشونت زنان علیه زنان را در دو بعد مورد بررسی قرار دهیم : خانواده و جامعه.

خشونت زنان علیه زنان در خانواده


   از منظر روان‌شناختی زنان در خانواده‌ها به چند شکل اصلی مورد خشونت واقع می‌شوند:

   ترجیح فرزند پسر‌: برتر دانستن فرزند پسر سنتی است با ریشه در نابرابری جنسیتی که در بسیاری از کشورها رایج است و بین مذاهب و طبقات مختلف نیز یافت می‌شود.

   انتقال این ذهنیت به فرزند دختر که تو جنس درجه دو هستی و اولویت و ارجحیت با جنس مذکر از جمله برادر توست. در جامعۀ ایران نمونه‌های بارزی از این ارجحیت قایل شدن را شاهد هستیم از جمله این‌که به مادرانی که صاحب فرزند پسر نمی‌شوند در برخی اقوام گفته می‌شود اجاق کور و چه بسیار جنین‌های دختر که با این ذهنیت هرگز فرصت دیده گشودن به زندگی را به دست نمی‌آورند.

  اِعمال تربیت جنسیت‌زده در مورد فرزند دختر: این که مادران فرزند دختر خود را به گونه‌ای تربیت می‌کنند که اعتماد به نفس کافی برای رشد در تمام ابعاد وجودی خود را نداشته باشد با القای افکاری از این دست که تو دختری و نباید دنبال خیلی از کارها بروی چون این کارها مردانه هستند (‌ازجمله دوچرخه سواری ، موتورسواری و تماشای فوتبال یا کار در معدن و بیرون از خانه) و القای این تصور به فرزند دختر خود که نهایت آمال تو باید ازدواج با یک مرد باشد و فقط او می‌تواند تو را خوش‌بخت کند. همچنین محدود کردن فرزند دختر و فضا ندادن به او برای شکوفایی استعدادها و توان‌مندی هایش صرفا به دلیل جنسیت.

  اِعمال تربیت جنسیت‌زده در مورد فرزند پسر: پسران و مردانی که فکر می‌کنند دختران و زنان جنس درجه دوم و حتی درجه چندم هستند و هدف از خلقت‌شان خدمت‌کردن به آن‌ها و برآوردن امیال و نیازهای آن‌هاست و خود را محق می‌دانند  در صورت تمرد این خدمت‌گزاران حق حیات را هم از آنان بگیرند حاصل تربیت مادرانی است که از کودکی درگوش‌شان خوانده‌اند تو جنس برتری و دختران و زنان کنیزان تو هستند.

   پسران همیشه در حال استراحت و دستور دادن‌اند و زنان و دختران در حال کار و خانه‌داری و بچه‌داری. مرد اگر کار خانه انجام دهد و بچه‌داری کند باید حس سرشکستگی کند و اجازه دارد همسرش را تحت سلطه بگیرد. اوست که باید اجازه دهد مادر، خواهر و همسرش نفس بکشند یا نه. (درخواست گواهی بکارت برای ازدواج در برخی جوامع در راستای همین مدل تربیتی است؛ کاری که در جوامع دیگر توهین و بی‌اعتمادی به زنان تلقی می‌شود). 

  افتادن مادران در چرخۀ معیوب خشونت‌: از آن جا‌که مردان حاصل تربیت در گزینه سوم همسران خود را به اشکال مختلف مورد خشونت قرار می‌دهند و زنان حاصل تربیت گزینه دوم این خشونت را حق مسلم آنان می‌دانند و اگر ندانند هم توان رویارویی با آنان را ندارند این خشونت را به فرزندان دختر خود منتقل می‌کنند.

 نظر به نگاه سنتی، مادران توقع دارند تا دختران‌شان در رتق‌و‌فتق امور و تدبیر منزل مهارت حاصل کنند. گاه تشویق برای اجرای این امور به خشونت مبدل می‌گردد و مادر خانواده با خشونت با فرزند دختر خود یا عروس خود رفتار می‌کند. به عبارت دیگر، زنان نیز در همین جامعه‌ای زندگی می‌کنند که خشونت را به عنوان یک روش پذیرفته و راه‌ها و روش‌های سالم‌تر دیگر را به حد کافی پیشنهاد نمی‌کند تا مردم از آن‌ها استفاده کنند و از روش‌های خشن و زیان‌بار دست بردارند.

     خشونت زنان علیه زنان در جامعه به اشکال زیر خود را نشان می‌دهد:

ناپشتیبانی زنان از رشد و پیشرفت هم‌جنسان خود: نمونۀ بارز این ناپشتیبانی رامی‌توان در اقبال نداشتن به استفاده از کمک تخصصی زنان در زمینه های مختلف مشاهده کرد و یا در رأی ندادن زنان در سطوح مختلف انتخابات محلی و کشوری به هم‌جنسان خود به ویژه در کشورهای جهان سوم مثل کشور ما ایران (‌تعداد ۱۷ نمایندۀ زن درمجلس شورای اسلامی ایران در برابر ۲۷۳ نفر نمایندۀ مرد در حالی که حدود نیمی از جمعیت کشور را زنان تشکیل می دهند).

   بی‌توجهی زنان به مطالبات هم‌جنسان خود از جامعه‌: بارها شاهد بوده‌ایم که زنان‌، هم‌جنسان خود را که دنبال احقاق حقوق مدنی خود بوده‌اند گستاخ و خودرأی خوانده‌اند. نمونۀ این بی‌توجهی را می‌توان در مقصر دانستن هم‌جنسان خود که توسط مردان مورد تجاوز قرار گرفته‌اند دانست با بیان جملاتی از این قبیل‌: “حتما پوشش و رفتار خودش مشکل داشته” و اشاره به ضرب المثل “کرم از خود درخت است.”

   قربانی کردن هم‌جنسان خود برای جلب توجه مردان: صحنۀ تلخی از فیلم مالنا را به خاطر دارم که زنان روستا ، مالنا (با ایفای نقش مونیکا بلوچی) را به پیاتزا می‌برند ، کتکش می‌زنند، موهایش را می‌تراشند و تبعیدش می‌کنند چون او توجه مردان روستا را به خود معطوف کرده بود. نمونه‌ای از این مورد را می‌توان در اقدام به همسر دوم شدن زنان مشاهده کرد. البته نباید از نظر دور داشت که مردان به این مسأله واقف‌اند و به آن دامن می‌زنند چون منافع‌شان در این کش‌مکش بین زنان است.

علل روان‌شناختی‌  

   نبود یا کمبود مهارت جرأت‌مندی در زنان و علی الخصوص مادران: وقتی زنان و مادران در یک جامعۀ مردسالار تربیت شوند و با فقدان مهارت جرأت‌مندی بار بیایند بدیهی است نتوانند این مهارت را به فرزندان خود انتقال دهند. در اینجا منظورم بیشتر دختران هستند. دخترانی که در دامن مادران غیر جرأت‌مند (پرخاش‌گر فعال یا منفعل) تربیت می‌شوند به احتمال بسیار زیاد سبک ارتباطی پرخاش‌گرانه در تعاملات خود خواهند داشت.

حسادت و خصومت نسبت به هم‌جنسان خود: مادرها در ریشه دواندن این حسادت در قلب دخترها نقش اساسی بازی می‌کنند.

   بسیارند مادرانی که مرتبا به دخترهایشان می گویند: «شوهرت را برای خودت نگه‌دار و دوستانت را به همراه خودت در گردش هایتان نبر…» یا بسیاری از زن ها از بدو ازدواج تحت تاثیر سخنان مادرشان سعی می‌کنند از رفت‌و آمد با همکاران زن شوهرشان پرهیز کنند و بدین ترتیب، این قرار دوستی و اتحاد فقط بین مردها دیده می‌شود و آنها اتحادیه مردانه خود را مثل یک قلعه حفاظت می‌کنند در حالی که زن ها از ترس مردها بین خودشان نفاق و جدایی ایجاد می‌کنند.

در بسیاری از فرهنگ‌ها از همان ابتدای دوران کودکی، خانواده، محیط مدرسه و… دختران را به رقابت با دختران فامیل، هم‌کلاسی‌ها و… تشویق می‌کنند.

   دختران در دوران کودکی به یاد دارند مادرشان برای اینکه آنها را راضی کنند که موهایشان را شانه بزنند به آنها می گفتند، تو باید از همه بچه ها خوشگل‌تر باشی. در مدرسه خانم معلم یا خانم مدیر وقتی با یکی از دختر بچه‌های مدرسه صحبت می‌کند از او قول می گیرد که شاگرد اول شود و از لحاظ درس و مشق باید از باقی هم‌کلاسی‌های خود جلوتر باشد، بنابراین به طور ناخودآگاه دختران در محیطی رشد می‌کنند که آنها را تشویق به رقابت می‌کنند و این تشویق باعث می‌شود دختران سعی کنند از همه بهتر باشند و در غیر این صورت حسادت‌های زنانه سراغ آنها خواهد آمد و به دنبال آن رفتارهایی همچون غیبت و تخریب وجهۀ هم‌جنسان خود در نزد دیگران.

 استفاده از خشونت به عنوان یک روش در حل مسائل: عامل دیگر استفاده از خشونت به صورت کل در حل مشکلات است. متأسفانه میزان زیاد خشم فروخورده و انباشته در جامعه ایران، خشونت را بعنوان یک روش حل مشکل تقریباً نهادینه ساخته است.

   در بسیاری از مناطق کشور نیز فرهنگ بومی، استفاده از رفتار خشن در مقابل کوچک‌تر‌ها را اجازه می‌دهد. این سبب شده تا برای حل مشکلات کوچک و بزرگ، جامعه به طور عام و خانواده به طور خاص دست به رفتار خشن بزند. زن‌ها نیز از این مورد مستثنا نیستند.

   ترس: یکی از تجربه‌های عاطفی که سبب خشم می‌شود، ترس است؛ ترس از دست دادن موقعیت، ترس از دست دادن کنترل، ترس از دست رفتن احترام، و…

همین ترس‌ها سبب می‌شود تا شخص عصبانی شود و عصبانیت منجر به آزار رساندن، گذشتن از مرزهای مشخص یک رابطه، بی‌احترامی، خشونت عاطفی و حتی خشونت جسمی گردد. شایان ذکر است که زنان از وجود انواع مختلفی از این ترس ها در سراسر عمر خود رنج می‌برند.

    تهدید‌شدن رابطه (در مورد با رفتار مادر خانواده با عروس): اگر خانواده را یک سیستم در نظر بگیریم نقش اعضای خانواده در آن اهمیت زیادی خواهد داشت. مادر خانواده، ادارۀ امور منزل را به دست دارد. مادر، طبیعتاً از فرزندان انتظار احترام و توجه دارد، بالاخص از فرزندان پسر (با در نظرداشت آزادی‌های بیشتر اجتماعی برای مردان در جامعۀ ما، قدرت بیشتر اقتصادی‌شان، و اهمیتی که جامعه در کل – هم زنان و هم مردان – به فرزندان پسر می‌دهد).  با آمدن عضو جدید (عروس) اما  این نقش مادر در معرض تغییر قرار می‌گیرد.

تعدادی از مادران این تغییر را “تهدید” تصور می‌کنند و احساس می‌کنند  نقش شان مورد حمله قرار گرفته است و دیگر توجه‌ مورد نیاز را از طرف فرزندان‌شان دریافت نخواهند کرد. در نتیجه عامل تهدید را مورد انواع آزار و اذیت‌ها قرار می‌دهد.
 

   راهکارها:

 جرأت‌مند شدن زنان: برای تربیت دختران جرأت‌مند تنها یک راه وجود دارد و آن تغییر سبک ارتباطی مادران از پرخاش‌گری (فعال و منفعل) به جرأت‌مندی است. مادران باید این مهارت را بیاموزند و در این حالت به صورت خودکار دختران جرأت‌مند تربیت خواهند کرد.

 تعدادی از مادران این تغییر را “تهدید” تصور می‌کنند و احساس می‌کنند  نقش شان مورد حمله قرار گرفته است و دیگر توجه‌ مورد نیاز را از طرف فرزندان‌شان دریافت نخواهند کرد. در نتیجه عامل تهدید را مورد انواع آزار و اذیت‌ها قرار می‌دهد.
 

   راهکارها:

 جرأت‌مند شدن زنان: برای تربیت دختران جرأت‌مند تنها یک راه وجود دارد و آن تغییر سبک ارتباطی مادران از پرخاش‌گری (فعال و منفعل) به جرأت‌مندی است. مادران باید این مهارت را بیاموزند و در این حالت به صورت خودکار دختران جرأت‌مند تربیت خواهند کرد.

  خودباوری و اطمینان به جایگاه خود: خانم ها باید سعی کنند به جایگاهی که در زندگی شخصی ، خانوادگی و اجتماعی خود دارند مطمئن باشند. این اطمینان تنها به کمک خود شخص ایجاد می‌شود و در صورتی که فرد به جایگاه خود اطمینان حاصل کند نیمی از مشکلات حسادت او رفع خواهد شد. اینکه خانم ها نگران جایگاه‌شان در چه شرایطی هستند مهم نیست اگر سعی کنند وظایف‌شان را به خوبی انجام دهند دیگر لزومی ندارد نگران این قضیه باشند.

   آموختن مهارت های مدیریت خشم و حل مسأله‌: اگر زنان و دختران جامعه مهارت های مدیریت خشم و حل مسأله را بیاموزند خود به خود میزان آزار و اذیت به دیگران به ویژه هم‌جنسان کاهش پیدا خواهد کرد.

   یافتن ریشه‌های ترس و غلبه بر آن‌ها: زنان و دختران باید ریشه‌های ترس های خود را بیابند و بر آن‌ها غلبه کنند. ترس یکی از هیجان های اصلی ما انسان‌هاست و اگر وجود نداشته باشد کیان وجودی ما تهدید می‌ شود ولی اگر این هیجان از حد مناسب خود عبور کند به عنوان اختلال شناخته می‌شود. پس قدم اول، شناخت میزان ترس‌ها و ریشۀ ترس هاست تا بتوانیم این هیجان مهم را مدیریت کنیم.

مدیریت رابطه زوجین با خانواده‌های خود‌: توصیه کردن زوجین جوان و خانواده‌هایشان برای جداشدن زوجین از والدین و رعایت میزان فاصلۀ مکانی نسبی از خانواۀ طرفین. از جمله مهم‌ترین چالش هایی که زوجین پس از ازدواج باید به آن ها فائق آیند عبارت است از : رعایت حریم خصوصی بین خودشان و خانواده‌ها ، غلبه بر سلطه‌گری والدین طرفین و همچنین غلبه بر وابستگی متقابل والدین و زوجین به هم.

   در انتها باید خاطر نشان کنم به خاطر جامعه مردسالار ما زن‌ها احتیاج به اعتماد به نفس بیشتری دارند و نیاز به فضایی برای دیده شدن توانایی هایشان تا بتوانند خود واقعی‌شان را بشناسند و در نهایت پذیرفته شوند.

 گام اول را نیز خود زنان و دختران باید بردارند تا زمانی که زنان، خود و توان‌مندی‌هایشان را باور ندارند و از هم‌دیگر حمایت نمی کنند دنباله‌رو افکار رایج خواهند بود .باید این چرخۀمعیوب در جایی متوقف شود تا زنان بیشتری را قربانی خود نسازد.

منبع: عصر ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *