اعتراضات خیابانی پس از درگذشت خانم مهسا امینی وارد چهارمین هفته خود شده است و جز نمایش خشمی فوران یافته و فاقد اهدافی مشخص به در و دیوار شهرها میکوبد و گویی خیال آرام شدن ندارد.تحلیل مختصات این اجتماعات اعتراضی پژوهشی دقیق و مفصل با اطلاعات کامل میدانی از سوی کارشناسان طلب میکند ولی اجمالا آنچه دیده و شنیده میشود عجیب و به غایت عبرتآموز است. هر نامی که بخواهیم بر این پدیده اجتماعی بگذاریم ناقص و گویای همه واقعیت نیست. انقلاب کلاسیک نیست، چون رهبر و نظریهپرداز و ایدئولوژی ندارد، اصلاحگرا نیست، چون از هنجارهای موجود ساختار سیاسی کشور عبور کرده است.تجزیهخواه نیست، چون صدای آن از اقوام مختلف شنیده میشود، دینگرا نیست، چون هیچ نشانهای از شاخصهای مذهبی در آن به چشم نمیخورد، بیگانهستیز یا بیگانهطلب نیست، چون بیتوجه به مواضع آنان به راه خود ادامه میدهد، پخته نیست، چون نوجوانان و جوانان در آن نقش اصلی را دارند. گویی فقط خشم است و خشم ! اما نکته بسیار مهم و باورناپذیر این است که جمعیت اعتراضکننده نه رهبر دارد و نه دنبال رهبر میگردد!تاکنون هیچ شعاری از این اجتماعات اعتراضی منتشر نشده که کوچکترین تمایلی به یکی از شخصیتهای سیاسی داخلی یا خارجنشین نشان داده باشند.جالب اینکه براندازان خارجنشین با تبلیغات عظیم و بمباران گسترده روانی و انواع شبکههای ماهوارهای هر کدام تلاش دارند که سوار بر این موج شوند و آن را به نفع خود مصادره کنند ولی تاکنون توفیقی به دست نیاوردهاند.البته برای آنها همین که اوضاع کشور متشنج شود خود یک هدف است حتی اگر نتیجهای از آن نگیرند.در داخل هم هیچ تلاشی دیده نمیشود که سیاسیون در هر حد و اندازهای بخواهند بر کرسی رهبری این جریان بنشینند و آن را به سمت خود بکشانند.البته بعید به نظر میرسد که اگر کسی چنین عزمی نشان دهد پاسخ مثبتی دریافت کند. پس این جریان چیست و چه میخواهد و چه چیزی را انکار میکند؟ چرا شعارها اغلب سلبی هستند و سمت و سوی ایجاب و ایجاد مشخص ندارند؟ تک شعارهای ایجابی شنیده شده هم بسیار کلی هستند و به نوعی باز هم در تقابل و نفی وضع موجودند.اگر این مقدمه درست باشد و سمت و سوی اعتراضات به جریان سیاسی مشخصی تمایل نشان ندهد چه بماند و بزرگتر شود و چه آرام گیرد و در جای دیگری دوباره سربرآورد احتمالا فاجعهای بیسابقه روی داده است.جامعه نخبه ایرانی به خودتخریبی بزرگی دست زده است و اکنون میوه تلخ آن را میچشد! اصولگرایان موفق به تخریب اصلاحطلبان شدهاند و حداقل این باور را ایجاد کردهاند که ایشان هم چندان صل علی نیستند، در رفاه کامل به سر میبرند و بسیاری از فرزندانشان مثل اصولگرایان در امریکا و اروپا تشریف دارند و اگر در مصدر امور باشند قدرت انجام اصلاحی را ندارند.اصلاحطلبان هم در زمینه تخریب رقیب چه بسا موفقتر عمل کردهاند یا اعمال اصولگرایان سبب موفق شدن ایشان شده است. خارجنشینان سبک بار ساحلها خصوصا در نظر مردم محروم و حتی متوسط نیاز چندانی به تخریب ندارند که نفع نمیرسانند و باید خواست که شر نرسانند.اتفاقا انواع گروههای اپوزیسیون خارجنشین آنچنان به یکدیگر تاختهاند و یکدیگر را افشا کردهاند و بعضا مواجببگیر بیگانگان هستند که اگر اندک تمایلی در جامعه به ایشان بود بارها به هوا رفته است.لابد اخیرا دعوای دو تن از عالمان خارجنشین را دیدهاید که حمله به یکدیگر را تا آستانه تخریب هم رساندند! به عبارت روشن حداقل بخشی از جامعه فعال ما نسبت به همه مراجع اجتماعی و سیاسی ناامید هستند.چنین شرایطی واقعا خسارتبار و نگرانکننده است و حتی اگر در مواقع گوناگون منجر به انواع شورشها نشود بالندگی، حرکت، سرزندگی و نشاط و خردورزی جامعه را مخدوش میکند و از همه بدتر ممکن است به پراکندگی مردم برسد.وقتی عاقلان و دلسوزان و تجربهداران و عالمان و دانشمندان مرجع هدایت کلی جامعه نباشند و از این طریق فصلها و اهداف و آرمانهای مشترک نسازند یا مقبول مردم واقع نشوند، کشتی کشور در توفانها و حتی در امواج عادی دریاها هر آن به سویی متمایل میشود و خدای ناکرده به صخرهای بزرگ برخورد میکند.در اینچنین مواقعی اگر دیر نشده باشد حاکمیتها میتوانند و موقعیت و ابزار ایجاد تفاهم و مدیریت و اثربخشی افکار مثبت و گوناگون را دارند.در فضای مخرب و ملتهب و هیجانی صدای دلسوزان و آرامکنندگان و آینده نگران متعهد به جایی نمیرسد و فرصتطلبان از هر سو فرا میرسند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند.مثلا اصلاحطلبان بارها از آشتی ملی و گفتوگوهای جدی با حضور همه سلایق سخن به میان آوردهاند ولی چون مقبول نیفتاده است توان و امکان عملی ساختن این ضرورت را پیدا نکردهاند. اکنون اصولگرایان با وجود به حاشیه راندن اصلاحطلبان هنوز هم در هدم تتمه تاثیرگذاری مثبت اصلاحطلبان کوشش میکنند و خود نیز فقط با ابزار قدرت و نه ازطریق نفوذ فکری و عاطفی در قلوب مردم بنای تاثیرگذاری دارند!در جریان اعتراضات اخیر روشن شد که امکان افزایش جمعیت معترضین وجود دارد و در آن صورت معلوم نیست برنامه آقایان برای اداره جامعه چیست خصوصا وقتی انواع زمینههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نارضایتی هست و با ناکارآمدیها بیشتر هم میشود.
منبع: جعفر گلابی/ اعتماد
دیدگاهتان را بنویسید