شرایط سخت زنان شاغل در سرویس های بهداشتی: زنی بعد از نظافت یک سرویس بهداشتی در پارکی، روی صندلی پلاستیکی شکستهاش مینشیند و از پسرش که ضایع نخاعی بوده و مخارج روزانه و لوازم بهداشتی سر به فلک رسیده و توان پرداختش را ندارد می گوید؛ پسر ۳۴ سالهام از زمان تولد تنگی کانال نخاعی داشت. شرایط سخت زنان شاغل در سرویس های بهداشتی
از نظافت سرویس بهداشتی مردانه که می گفت، صدایش می لرزید؛ «این دستشویی درست زمان کرونا تا ۶ ماه، دستشویی مردانه بود. روزی ۸۰۰ راننده اینجا می آمد و کمتر از زن ها مراعات تمییزی و بهداشت داشتند. مریضی من و درگیری ریه ام از همانجا شروع شد.
تهدید در سرویس بهداشتی
کارش در سرویس های بهداشتی از ۸ صبح شروع می شد تا ۸ شب که راهی خانه کوچک استیجاری اش می شد تا از همسرش که در رخت خواب بستری و ناراحتی صرع دارد مراقبت کند؛ «یک از خدا بی خبر با یک قمه آمد داخل دستشویی و گفت یا خفه می شوی و می گذاری کارم را انجام بدهم یا با همین قمه، برای همیشه خفه ات می کنم. تمام شیرهای دستشویی را باز کرد و رفت. قلبم از همان جا گرفت. جواب صاحب کارم را چه می دادم. به پیمانکار گفتم که نمی توانم کار کنم.»
معاش سخت با یک کلیه
قبل از آن تمام سرویس ها را نظافت کرده بود و برای دم کشیدن چای به قوری بی رنگش خیره مانده بود. آهی طولانی کشید؛ «یک کلیه ام را برای جور کردن وثیقه و گرفتن وکیل فروختم. پسرم زندانی شد. بدهی بالا آورده بودیم. مبلغ وثیقه بالاتر رفت؛ چشم انتطارش هستیم که عفو شود.» عکس پسرش را از کیف در می آورد و نشانم می دهد. دستی روی عکس می کشد و می گوید: « پسرم دلسوز عالم و آدم است…»
نظافت سرویس بهداشتی مردان از ۵ صبح تا ۱۰ شب!
از نظافت سرویس بهداشتی مردانه که می گفت، صدایش می لرزید؛ «این دستشویی درست زمان کرونا تا ۶ ماه، دستشویی مردانه بود. روزی ۸۰۰ راننده اینجا می آمد و کمتراز زن ها مراعات تمییزی و بهداشت داشتند. مریضی من و درگیری ریه ام از همانجا شروع شد. یک بار پیمانکار اصرار کرد که باید از ۵ صبح تا ۱۰ شب سر کار باشی. خیلی من را اذیت کردند. عصبی شدم. سرم را محکم به شیشه کوبیدم و پرسیدم چرا با این حقوق چندر غاز اذیتم می کنید؟ کارگر مرد بیاورید…»
هزینه های سرسام آور فرزند ضایع نخاعی
زنی بعد از نظافت یک سرویس بهداشتی در پارکی، روی صندلی پلاستیکی شکسته اش می نشیند و از پسرش که ضایع نخاعی بوده و مخارج روزانه و لوازم بهداشتی سر به فلک رسیده و توان پرداختش را ندارد می گوید؛ «پسر ۳۴ ساله ام از زمان تولد تنگی کانال نخاعی داشت. حتی یک کیسه سیب زمینی هم نباید بلند می کرد، زندگی خرج داره و بعد از کار کردن دیسک کمرش بیرون زد تا اینکه حالا ضایع نخاعی شده، نه راه می رود، نه دستشویی می رود، ماندیم با این همه هزینه و گرفتاری…!»
حسرت مادر از دیدن درد فرزند بیمار
زن، پتویی روی پاهاش می اندازد و می گوید؛ «سوند و کیسه های دفع ادرار پسرم خیلی گران تر از قبل شدند. ۴۰ هزار تومان بود اما حالا گرانتر و حدود ۲۴۰ هزار تومان شده است. تهیه ژل برای وصل کردن سوند هم هزینه دارد. هر روز باید ۷ سوند استفاده کند. یک پسر بچه ۵ ساله هم دارد. بی اختیاری ادرارش آزارمان می دهد. گفتند اگر دستگاه حس مصنوعی بگذارند، دستشویی اش را می فهمد. هزینه همین دستگاه خیلی زیاد و حدود ۶۰ میلیون تومان است. پسرم جلوی چشمم عذاب می کشد و کاری از من مادر ساخته نیست.»
گلایه از بهزیستی
زن شاغل در یک سرویس بهداشتی عمومی از بدقولی های سازمان بهزیستی گلایه دارد و می گوید؛ «اول حدود ۲ سال طول کشید تا کارت معلولیتش را بدهند و نامش ثبت شود. با آنکه پرونده دارد و از بهزیستی هم برای بازدید و بررسی شرایطش، به خانه مان آمدند اما جز مبلغ ماهانه ۷۰۰ هزار تومان کمک دیگری نداریم. گفته بودند که هزینه های ایزی لایف، پوشینه یا حداقل سوند را تامین می کنند اما کاری نکردند. نه ضامنی برای گرفتن وام داریم و نه کسی به ما پولی قرض می دهد. هر کسی مشکلات خودش را دارد.»
کلیه درد از سرما
زن سالخورده ای با روپوش سفید رنگ کهنه ای به تن، زیر پل روگذری که به سرویس بهداشتی زنانه و مردانه مجهز بوده، کنار بخاری برقی کوچکی نشسته است تا گرم شود. وقتی دهانش را باز می کند تا از خراب بودن قفل دستشویی بگوید، جای خالی دندان های فک بالایش خودنمایی می کند؛ «این بخاری برقی را هم خودم خریدم که اگر نبود یخ می زدم. از شدت کار و سرمای هوا کلیه درد گرفتم. ۳ سالی می شود که اینجا کار می کنم و سرما، گرمای اینجا را تحمل کردم. از ساعت ۶ تا ۸ شب اینجا نظافت می کنم.»
پچ پچ های زنانه در سرویس های بهداشتی!
زن شاغل در یک سرویس بهداشتی عمومی؛ «دخترها اینجا از ازدواج های ناموفق یا دوستی های بی سرانجامشان حرف می زنند و اشک می ریزند. یک جوان دلش می خواهد ازدواج کند، یا یک نفر دیگر قصد جدایی دارد. زنی از خیانت چندین ساله همسرش می گوید. جوان دیگری به خاطر نداری خانواده سخت ترین کارها را انجام می دهد که کمک خرج باشد. خیلی ها که لیسانسه هستند از بیکاری می گویند. گاهی سیگاری هم روشن می کنند. من همیشه پای حرف هایشان سکوت کردم تا خالی شوند. اما چه کسی می داند که خودم چقدرحرف و درد دارم…»
دلخوشی های کوچک زنانه
زن می گوید: «اینجا چهره شاد و بشاش نمی بینم. دلخوشی دخترها به آرایش شده. می آیند جلوی آیینه، رژلبی می زنند و خط چشمی می کشند و می روند. گاهی هم پیش آمده که دخترهایی خودشان را حبس کردند، صدای گریه شان را شنیدم. طولانی که می شود در می زنم که کار دست خودشان نداده باشند. گاهی هم خودشان را داخل دستشویی سرگرم می کنند و مواد مخدر می کشند، قرص می خورن، تذکر می دهم که در را باز کنند. التماس می کنند که به پلیس زنگ نزنم. طفلی ها خودشان می ترسند و بیرون می پرند.»
دلخوشی های کوچک زنانه
زن می گوید: «اینجا چهره شاد و بشاش نمی بینم. دلخوشی دخترها به آرایش شده. می آیند جلوی آیینه، رژلبی می زنند و خط چشمی می کشند و می روند. گاهی هم پیش آمده که دخترهایی خودشان را حبس کردند، صدای گریه شان را شنیدم. طولانی که می شود در می زنم که کار دست خودشان نداده باشند. گاهی هم خودشان را داخل دستشویی سرگرم می کنند و مواد مخدر می کشند، قرص می خورن، تذکر می دهم که در را باز کنند. التماس می کنند که به پلیس زنگ نزنم. طفلی ها خودشان می ترسند و بیرون می پرند.»
منبع: سمیه جاهدعطائیان/ شرق
دیدگاهتان را بنویسید