آذر ۳, ۱۴۰۳
زنان باردار مبتلا به کرونا

تقلای مادری

پیش از زایمان به کووید-۱۹ مبتلا شده بود. ۲۳ ساله بود. پیکر کم‌جانش روی یکی از تخت‌های آی‌سی‌یو بیمارستان شهید محمدی افتاده بود. ریه‌اش آنقدر درگیر شده بود که رنگ قرمزش به سفیدی زده بود. پزشکان از او خواستند که بین سلامتی جنین و خودش یکی را انتخاب کند. زنان باردار بسیاری از اسفندماه ۹۸ تا به امروز به کووید-۱۹ مبتلا شده‌اند. ۱۳ زن باردار در شش ماهه نخست سال ۱۴۰۰ بر اثر کووید-۱۹ جان دادند. بحران کرونا کمبودهای بخش بهداشت و درمان هرمزگان را بیش از پیش به رخ کشید. امکانات و خدمات بیشتری در بیمارستان‌های استان، به دلیل کمبودها در این روزهای بحران، در اختیار زنان باردار مبتلا به کرونا قرار نمی‌گیرد. زنان باردار، پیش از زایمان علاوه بر درد، ساعت‌های طولانی را با استرس ناشی از ابتلا به کرونا سپری می‌کنند. این استرس با تولد سالم بچه هم از بین نمی‌رود. بستری در بخش‌های زنان بیمارستان‌های استان خود معضل دیگری است. بخش‌هایی که به گفته‌ی زنان باردار، مانند گذشته فرسوده و اغلب شلوغ است. در ادامه روایتی از چند زن را میخوانید که در مناطق مختلف استان در دوران کرونا، زایمان کرده‌اند.    

بارِ ویروس

افزایش ابتلای زنان باردار استان به کرونا، از آسیب جدی این ویروس به گروهی دیگر از جامعه خبر داد. ۱۹ زن بادار از ابتدای اپیدیمی از سال ۹۸ تا نیمه نخست سال ۱۴۰۰ در هرمزگان بر اثر کرونا جان داده‌‍اند. ۱۳ مورد مرگ تنها در شش ماهه نخست سال ۱۴۰۰ رخ داده است. شش مورد مرگ در شرایطی اتفاق افتاد که برای زنان باردار واکسنی در برابر ویروس کرونا وجود نداشت. ۱۳ مورد مرگ اما زمانی به وقوع پیوست که واکسیناسیون جهانی آغاز و درصد کمی از جامعه ایران نیز واکسینه شده بودند. ابتدا خبرهای ضدونقیضی از عوارض استفاده‌ واکسن در زنان باردار به گوش می‌رسید. سازمان بهداشت جهانی اما در نهایت واکسن سینوفارم را برای تزریق به زنان باردار بالای ۱۲ هفته معرفی کرد. بخش زیادی از زنان باردار در استان بالاخره واکسینه شدند. به گفته‌ی سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان، بیش از ۷۵ درصد از زنان باردار واجد شرایط استان واکسن دریافت کرده‌اند. همه زنان باردار سه شهرستان بشاگرد، رودان و خمیر واکسینه شدند. هرمزگان طبق گفته‌ی مسئولان دانشگاه علوم پزشکی، از نظر واکسینه‌کردن زنان باردار رتبه نخست را در کشور دارد.   

لزوم امنیت تولد

با طرح جدید دولت برای افزایش جمعیت و تولیدمثل، لوازم پیشگیری از بارداری مانند گذشته در دسترس همگان نیست. مراکز آموزشی بهداشت و درمان هم به ترویج فرزندآوری مشغولند. دولت با شیوه‌های مختلف مانند اعطای وام به فرزندان جدید زوج‌های جوان، آ‌نها را به فرزندآوری بیشتر ترغیب می‌کند. بسیاری در شرایط قرنطینه خانگی و خانه‌نشینی تصمیم به بچه‌داری گرفتند. آمارهای ثبت احوال کشور نشان می‌دهد که در سال‌ ۹۸، ۳۴هزار و ۷۰۸ نوزاد در هرمزگان متولد شده‌اند. این تعداد در سال ۹۹، در بحران کرونا، به ۳۲ هزار و ۱۵۴ نوزاد رسیده است. اختلاف تنها دو هزار و پانصد نوزاد نشان می‌دهد که اپیدیمی چندان در کاهش تولیدمثل در استان تاثیر چندانی نداشته است. حالا تصمیم زاد و ولد با حمایت دولت همراه شده، توقع می‌رود شرایط زایمان ایمن در استان‌ها مهیا شود.  

بخشِ پر از وحشت

«فاطمه*» سزارین کرده است. او به یکی از بیمارستان‌های غرب استان رفته است. اواخر مهرماه ۹۹ بود که سونوگرافی‌اش نشان داد بچه‌اش به زودی به دنیا می‌آید. برای اینکه به کرونا مبتلا نشود، همه وسایل‌های مورد نیاز زایمانش را خودش خرید. می‌دانست در بیمارستان‌های دولتی امکانات زیادی وجود ندارد. دردش که بیشتر می‌شد، ترس از کرونا هم در درونش بیشتر رخنه می‌کرد. ساعت‌های قبل از سزارین را در بخش زنان منتظر بود. «بخش وضعیت مناسبی نداشت. وسایلش خیلی فرسوده بود. آن زمان هنوز ثابت نشده بود که کرونا از سطح منتقل نمی‌شود. نظافت‌چی کاری به دسته‌های تخت و میزها نداشت. فقط کف را تمیز می‌کرد. جرئت نداشتم به چیزی دست بزنم». او فقط از ابتلا به کرونا نمی‌ترسید. بخش زنان او را بیشتر می‌ترساند. «غیر از من یک خانم دیگر هم در بخش بود. او هنوز بدنش برای زایمان آماده نبود. ماما که هربار او را به کم‌کاری محکوم می‌کرد، حالم بد می‌شد. او را بابت بارداری‌اش هم سرزنش می‌کرد. اولین تجربه بارداری‌ام بود. دو ماما با هم اختلاف نظر داشتند. مدام یکی می‌گفت سر بچه‌ات معلوم نیست کجاست. آن یکی می‌گفت مشکل نداری. در نهایت چندبار مرا فرستادن برای آزمایش. گشت و گذار در بیمارستان و رفتن برای آزمایش استرسم را خیلی بیشتر کرده بود». تنفس از پشت دو ماسک، در لحظات پر از آشوب ذهنی برایش مشکل بود. «به خاطر بچه‌ام همه شرایط را تحمل می‌کردم. موعد زایمان که رسید، وارد اتاق عمل شدم. بخش زنان دلهره‌آور و پر استرس بود. نور اتاق عمل، فضای تمیزش و برخورد خوب کادر آنجا، از استرسم کم کرد». فاطمه یکی از چندین زنی است که از خدمات‌رسانی بخش زنان بیمارستان ناراضی است. از عدم نظافت زود به زود سرویس بهداشتی گرفته تا برخورد ماماهای بخش با زنان باردار. «حتی مایع دستشویی هم در آن دو روز در توالت بخش نبود. مادران باردار علاوه‌بر کرونا نگران بیماری‌های گوارشی پس از زایمان، به خاطر وضعیت بهداشت بیمارستان هستند».     

همچنان، کمبود امکانات

از لحاظ روحی زنان باید برای زایمان آماده شوند. معاینات اغلب زیاد و اختلافات نظر ماماهایی که در شیفت‌های مختلف تغییر می‌کنند بر استرس زنان می‌افزاید. زایشگاه همچنان مکانی پراسترس برای زنان است. بسیاری از زنان زایشگاه را مکان «تاریکی از درد»  توصیف می‌کنند. ماماها اغلب به خاطر فشار کاری بسیار و برخورد با زنان باردار فراوان، همدلی لازم را پیش از زایمان ندارند. خدمات روانشناسی نیز پیش از زایمان برای زنان باردار وجود ندارد. زنانی که برای نخستین‌بار درد زایمان را تجربه کرده‌اند، می‌گویند که رفتار نامناسب و شرایط بد زایشگاه‌ها درد زایمانشان را دو چندان کرده است. در بحران کرونا، بسیاری از بیمارستان‌های استان به دلیل کمبود جا، مکان کاملا مجزایی برای نگه‌داری زنان باردار مبتلا به کرونا ندارند. «سلیمه» مادر یکی از زنان باردار است. دخترش به تازگی زایمان کرده است. او می‌گوید: «زن تازه زایمان کرده‌ی مبتلا به کرونا در اتاق ایزوله بخش زنان و زایمان بستری شده بود. فاصله او با زنان دیگر فقط یک در بود. همه زنان باردار و مادرهایشان ترسیده بودند و اعتراض کردند. فایده‌ای اما نداشت. گفتند جایی ندارند و دستور از مدیریت است».    

ترس از رسیدگی

شرایط زایمان برای «مهرنوش» متفاوت بوده است. او نیم ساعت قبل از زایمان متوجه می‌شود که بچه‌اش به دنیا می‌آید. بیمارستان بدون پذیرش و سریع او را به زایشگاه منتقل می‌کند. تبش اندازه‌گیری می‌شود. از ارتباطش با بیماران مبتلا به کووید-۱۹ پرسیده می‌شود. مانند سایر زنان باردار اما از او تست کرونا گرفته نمی‌شود. او در آذرماه ۹۹ مادر شده است. از وضعیت بخش زنان بیمارستانی در شرق استان می‌گوید: «بخش تمیز بود اما نظافت‌چی‌ها دقیقا نمی‌دانستند باید کجا را تمیز کنند. محیط را مانند گذشته تمیز می‌کردند، نه بیشتر». او هم نگرانی‌هایش پس از تولد نوزادش چند برابر می‌شود. «پرستاران که به بچه‌ام دست می‌زدند، می‌ترسیدم که کرونا بگیرد. آن زمان هنوز کرونا از سطح منتقل می‌شد. وسایل و تجهیزات بخش آنقدر فرسوده بود که حس می‌کردم ویروس کرونا روی تک تک آن‌ها نشسته است. برای نوشیدن آب هم با ترس ماسکم را کنار می‌زدم». مهرنوش از عملکرد ماماها رضایت داشت اما پزشک متخصص زنان نه. او می‌گوید: «پزشک به خاطر کرونا از دور از من پرسید مشکل خاصی حس می‌کنی؟ واقعا یک زن بلافاصله پس از زایمان در شرایطی هست که بداند حالش چگونه است؟ پزشک نباید او را از نزدیک چک کند؟ با تاخیر بیاید و برود؟ این بی‌توجهی به بیمار است».

مادر باردار برای حفظ جان نوزادش از ادامه درمان کرونا انصراف داد

او بمیرد تا من زنده بمانم؟

«سمانه» وقتی شش ماهه باردار بود به کرونا مبتلا شد. او در خرداد ۹۹ که تخت‌های بیمارستان‌های هرمزگان یکی پس از دیگری پر می‌شد، مریض شد. از دوران بیماری‌اش، سختی تنفس و گرمای هوا را خوب به یاد دارد. یادآوری روزهای بیماری‌اش هم برایش دردناک است. «جلوی چشمانم بیماران می‌مردند. ترجیح می‌دادم هر چه زودتر به خانه بازگردم اما بدون اکسیژن یک ساعت هم دوام نمی‌آوردم». در روزهای ابتدایی که ناشناخته‌های کرونا بسیار بود، در بیمارستان خلیج فارس بستری شد. پس از آن از نخستین کسانی بود که به آی‌سی‌یو جنرال بیمارستان شهید محمدی منتقل شد؛ بخشی که گرمای هوایش قرار پرستاران و بیماران را برده بود. در سخت‌ترین شرایط جسمی، او باید بین سلامت ریه‌اش و نوزادش یکی را انتخاب می‌کرد. آنچه در پیش رو دارید خلاصه‌ای است از گفت‌وگو «صبح ساحل» با سمانه، مادری که دو هفته را در بخش‌های مختلف کووید بندرعباس بستری بوده است.    

روزی که زایمان کردید، همچنان بیمار بودید؟

نه. شش‌ماه و نیم بارداری‌ام به کووید-۱۹ مبتلا شدم. هفته اول ماه نهم زایمان زودرس داشتم. بچه‌ام با زایمان طبیعی متولد شد. شب زایمان درد شدیدی داشتم. ماما پس از معاینه گفت که زمان زیادی تا زایمان مانده است. در راه بازگشت به خانه متوجه شدم که بچه‌ام به زودی متولد می‌شود. به بیمارستان بازگشتم. بچه بلافاصله به دنیا آمد. دخترم تا ۱۵ روز در بیمارستان بستری بود. او هنگام تولد یک کیلو ۴۰۰ گرم بود. به خاطر عوارض داروهای کرونا و تولد زودرسش مشکل تنفسی دارد.   

چگونه به کرونا مبتلا شدید؟

من اول خرداد، چند روز پس از عید رمضان مبتلا شدم. دقیق نمی‌دانم چگونه مبتلا شدم. به مکان خاصی نمی‌رفتم. خانواده و دوستان از ابتلا به کرونا بسیار هشدار داده بودند. فکر کنم در یکی از ملاقات‌هایم با خانواده پدرم مبتلا شدم. او نیز از بیماری‌اش بی‌خبر و پس از ابتلا بستری شد. این بیماری واقعا آزاردهنده است. فکر می‌کنم که زنان باردار به خاطر شرایط ویژه‌ای که دارند بیشتر اذیت می‌شوند. علائمم با تب و سرفه خودش را نشان داد. تبم کاهش پیدا نمی‌کرد. به پزشک مراجعه کردم. مشخص شد که مبتلا شده‌ام. بعد از مثبت شدن تست‌ام به اصرار خودم، سی تی اسکن انجام دادم. ریه‌ام درگیر و سفید شده بود. فهمیدم که بیماری‌ام جدی است.     

 در گفت‌وگویمان گفتید که سه بخش کووید در بندرعباس را تجربه کرده‌اید. 

بله. پنج روز در بخش کووید بیمارستان خلیج فارس بستری بودم. بعد به بخش سوختگی که به بیماران کووید اختصاص پیدا کرده بود. پس از آن هم در بخش آی سی یو جنرال بیمارستان شهید محمدی بستری شدم. با اینکه امکانات کم بود اما پرستاران نهایت رسیدگی را می‌کردند. هوا خیلی گرم بود. برای من که آنروزها تنها زن باردار بخش بودم یک پنکه ایستاده گذاشته بودند. فقط خنکی باد پنکه را حس می‌کردم. کولرها پاسخگوی محیط نبود. تنفس برای ادم عادی هم در آن محیط سخت بود. روزی که به بخش جنرال شهید محمدی رفتم نیز شرایط مناسبی نداشت. ۱۰ روز در آنجا بستری بودم. گاهی برق قطع و وصل می‌شد. اکسیژن قطع می‌شد. شرایط پر استرسی بود. پرستاران اما داروها را به موقع به بیماران می‌رساندند و حواسشان به اکسیزن رسانی بود. متخصص زنان و زایمان هم مرتب مرا ویزیت می‌کرد.   

چرا به بخش کووید جدید در بیمارستان شهیدمحمدی منتقل شدید؟

چند روز بعد بستری شدنم، به دلیل شلوغی بخش و احتمال کمبود اکسیژن، به دستور دکتر زنان و زایمان به بخش دیگری منتقل شدم. آن بخش هم دلهره‌آور بود. از فوتی‌هایی که در آسی سی یو اتفاق می‌افتاد می‌ترسیدم. همین عامل باعث شده بود که اکسیژن خونم هم افت پیدا کند. پس از ان به من امپول مسکن تزریق شد. یک روز را خوب خوابیدم. روز بعدش از پزشکان خواهش کردم که مرا مرخص کنند اما گفتند که هنوز به مراقبت‌های ویژه احتیاج دارم. دیدن ان صحنه‌ها خیلی بر روی من تاثیر بدی داشت. تا پیش از این یک مرده را از نزدیک ندیده بودم. هربار که کسی فوت می‌شد حس می‌کردم نفر بعدش من و بچه‌ام هستیم.  

کمی از شرایط‌تان در آی سی یو جنرال بگویید.

روزی که من منتقل شدم، درواقع افتتاحیه بخش بود. همان شب اول یکی از همشهری‌هایمان فوت شد. مدام فشارم می‌افتاد. آن روزها، اوج کرونا بود. روزی سه چهارنفر فوت می‌شدند. بعدها متوجه شدم که در همان بخش یک زن باردار هم فوت شده است. پس از ان بیشتر ترسیدم. واقعا فکر می‌کردم من هم با آن شرایط بد ریه‌ام به زودی می‌میرم. با اینکه پرستاران خیلی دلداری‌ام می‌دادند اما مرگ را جلوی چشمانم می‌دیدم. پزشک عفونی مرا ویزیت کرد. گفت به دلیل شرایط بد ریه‌هایت باید لوله را درون بدنت بفرستیم. من ۶ ماهه باردار بودم. باید بچه‌ام را با سزارین بیرون می‌آوردند. همسرم به این کار راضی نشد. گفت توکل کرده است. این اولین بچه‌مان پس از سال‌ها اقدام به بارداری بود. پزشک اما تنها راه ادامه درمان را این کار می‌دانست. خودم هم می‌ترسیدم. اینکه هم عمل شوم، بچه‌ام را از دست بدهم و لوله‌ای وارد ریه‌ام شود. بیماری که در تخت کناری‌ام بستری بود، پس از ارسال لوله به درون ریه‌اش مرده بود. یک جسم بی‌تحرک شده بود که فقط نفس می‌کشید. فکر می‌کردم فایده‌ای ندارد.   

گفتید که کودکتان مشکل تنفسی دارد.

بله. حالا یک سال و چندماه دارد. همچنان تحت درمان است. او مشکلات خاص خودش را دارد. برایم واقعا سخت بود که برای زنده ماندن خودم بچه ام‌ را سزارین کنم. او بمیرد تا من زنده بمانم؟ نمی‌توانستم بپذیرم.  

آن روزها داروهای مورد نیاز درمان را چگونه و از کجا تهیه کردید؟

برخی داروها را بیمارستان تهیه می‌کرد. برخی را باید آزاد تهیه می‌خریدیم. هفتصد هزار تومان را بابت سه آمپول پرداختیم. بیمارستان خلیج فارس هزینه‌ای از من نگرفت. بیمارستان شهید محمدی چون بیمه تامین اجتماعی داشتم تنها ۱۰ درصد هزینه‌های درمان را بخشید. سایر هزینه‌ها نزدیک به شش میلیون تومان شد. البته هزینه‌ آزمایش‌هایی که بیرون از بیمارستان باید انجام می‌شد، جداست. در آن زمان داروی مشخصی برای درمان کرونا هنوز تصویب نشده بود. قرار شد داروها به صورت آزمایشی استفاده شود. بدنم به آمپول اول واکنش مناسبی نشان نداد. خارش زیاد، التهاب و عرق فراوان از عوارض آن بود. داروها را قطع کردند و داروی جدیدی را شروع کردند.    

تا چه زمانی در بیمارستان بستری بودید؟

تا چند روز بعد به دلیل سرفه زیاد خون بالا می‌آوردم. کم خونی شدید گرفتم. گروه خونی‌ام اُ مثبت بود که کم پیدا می‌شد. بعد دو روز بالاخره خون تهیه شد. روز ششم بستری‌ام دیگر وضعیتم حاد شده بود. بدنم به شدت ضعیف شده بود. تعداد بیماران روز به روز بیشتر می‌شد. برخی در راهرو بستری می‌شدند. رسیدگی‌ها به خاطر شلوغی کمتر شده بود. سه روز در بخش سوختگی شهید محمدی بودم. نزدیک به یک هفته هم در بخش آی سی یو جنرال که در نهایت با اصرار خودم و قول ادامه درمان در منزل مرخص شدم. اگر از انجا مرخص نمی‌شدم، از فشار عصبی محیط بیمارستان جان می‌دادم. یک شب خواب مرگ خودم را هم دیدم. با اینکه یک سال از آن می‌گذرد اما یادآوری‌اش هم اذیتم می‌کند. ۲۵ روز در خانه قرنطینه بودم. بعد از اتمام قرنطینه هفت ماهه باردار بودم. متخصص زنان و زایمان مرا معاینه کرد. وضعیت جنین تغییر کرده و وزنش کاهش یافته بود. خودم هم کم‌خونی شدیدی داشتم. روزانه آمپول تزریق می‌کردم تا بدنم کمی قوی‌تر شود.*اسامی مستعار است.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *