چرا وقتی صحبت از اساطیر میشود، اسامی «زئوس» و «هراکلس» به ذهنمان میرسد؟ کسی از «مشیه و مشیانه» چیزی شنیده است؟ چقدر از «اهورامزدا و اهریمن» شنیدهاید؟ «کیومرث»، «کاوه آهنگر» و «جمشید» که بودند؟ آیا اساطیر ایران باستان در سایه یونان، کمتر شنیده نشدهاند؟ آیا ما به اندازه کافی تاریخ و اساطیر سرزمین خود را میشناسیم؟
بررسی کتابهای درسی نشان میدهد که اساطیر ایرانی اغلب در حاشیه قرار گرفتهاند. به جز نبرد رستم و سهراب و درسیهایی از شاهنامه در کتاب ادبیات فارسی، از جزئیات تاریخ ایران باستان در کتب درسی خبری نیست. کتابهای تاریخ بیشتر بر تاریخ سیاسی و مذهبی دوران معاصر تاکید دارد. منابعی که به زبان ساده تاریخ ایران باستان را روایت کند به دشواری یافت میشود. به همین خاطر در نخستین شماره از ستون «موج نو» قصد دارم این پرسش که «چرا دانش و اطلاعات ما به عنوان یک ایرانی از اسطورههای باستانی کم است» را مطرح کنم و پاسخ دهم.
ابتدا به این پرسش مهم پاسخ دهیم: «چگونه به عنوان یک ایرانی مسلمان، آئین ایران باستان که اغلب در منابع مذهبی زرتشتی از آنها یاد شده، را میتوان پاسداشت؟» واقعیت این است که پاسداشت آئینهای ایران باستان، بدون در نظر گرفتن تعلق آن به یک دین خاص هم امکانپذیر است. چراکه فرهنگ ایرانی پیش از زرتشت و پس از آن، مجموعهای از سنتها و باورهایی است که به مرور زمان تکامل یافته است. فرهنگهای ایلامی، مادی و آریاییهای نخستین که اعتقادات چند خدایی داشتند، پیش از زرتشت شکل گرفتهاند. زرتشت احتمالاً در دوران مادها یا قبل از آن ظهور کرد و با اصلاح برخی باورهای کهن، آموزههای خود را ارائه داد.
توجه به این نکته مهم است که حتی پس از رواج دین زرتشتی نیز، بسیاری از آئینهای ایرانی که ریشه در باورهای کهنتر داشتند، همچنان پاس داشته شدهاند. این خود نشانگر عدم تعلق آئینها با دین زرتشتی است. تاریخ نشان میدهد که سنتهای ایرانی در طول قرون مختلف توانسته با مذهبهای مختلف خود را سازگار کند. مفاهیم کلیدی مانند نبرد خیر و شر، تقدیر و سرنوشت انسان در ادیان مختلف، به یکسان مورد توجه قرار گرفته است. مراسمی چون نوروز، یلدا، «مهرگان» و «سده» همچنان از سوی ایرانیان با مذاهب مختلف پاس داشته میشوند.
موضوع مهم دیگری که در بررسی باورهای ایران باستان باید به آن توجه کرد این که دین و فرهنگ دو مقولهی جدا از هم هستند. فرهنگ و دین ارتباط نزدیکی با هم دارند اما کاملاً یکی نیستند. میتوان گفت که دین بخشی از فرهنگ است اما تمام فرهنگ را شامل نمیشود. دین زرتشتی یک مکتب اعتقادی است. بسیاری از عناصر فرهنگی ایران باستان که در دوران اسلامی نیز ادامه داشتهاند مستقل از دین زرتشتی اند. تنها مفاهیم اوستایی مانند «فروهرها»، «امشاسپندان» و «سوشیانت» مختص به زرتشتیاناند. اساطیری مانند رستم، سیاوش یا آرش کمانگیر جنبهی کاملا ملی دارند.
آیا زمان آن نرسیده که روایتهای اساطیری خود را از نو کشف کنیم و به نسلهای آینده منتقل کنیم؟ در موج نو سعی میکنم نگاهی به تاریخ ایران باستان و معرفی شخصیتهای اسطورهای ان داشته باشم. در ستون بعد از جدال همیشگی اهورامزدا و اهریمن خواهیم گفت.
دیدگاهتان را بنویسید