افرا دولت آبادی_سی و یکی دو سال دارد ایران به دنیا آمدهاست از خانوادهای مهاجر. دو فرزند دارد و خانواده خودش در آستانه مهاجرت قانونی به کشور دیگری هستند. دمغ است مدتهاست، هرچند لب نگشوده و من هم سکوت کردم تا روزی که گفت همسرش قرصهای اعصابش رابه توصیه مادر و خواهرش نمیخورد و دیگر خودش و بچهها کم آوردهاند. گفت یکبار قرصهایش را چندسال پیش قطع کرد و دچار سکته شد. حالا هم دوباره قطع کرده و توی خانه حکومت نظامی است. گفت قبلا دلم به پدر و مادرم گرم بود حالا که بروند چه کنم؟ مستاصل است کارهای مهاجرت خودش درست نشده تا دنبال پدر و مادرش برود در جستجوی زندگی کمی راحتر.
مادرشوهر افرا دولت آبادی ایران نیست؛ اما چندی پیش که آمده بود ایران به جای رفتن به بیمارستان به خاطر مشکلات رحمش خودش را دست زنی شفاگر سپرد بنابراین کلاً به درمان پزشکی اعتقادی ندارد با اینکه سالهاست مقیم کشوری اروپایی است. یاد کتاب سارا رضوی در مورد سلامت زنان در پاکستان و شرق آسیا افتادم که نوشته بود هنوز دارو و درمان به شکل مدرن به جوامعی که در این کشورها زندگی میکنند، راه نیافته است و حتی در بیشتر موارد ملای محله یا روستا ورد و دعا توصیه میکند و درمانهای محلی نیز توسط شفاگرها ارائه میشود.
مادر شوهر دوستم به همسر او گفته زنت قصد دارد دیوانهات کند. دارو نخور و پسرهم گوش کرده درحالی که بار قبل در بیمارستان روزبه بستری شده است.
دوباره یاد گونه و زیر چشمش که پیشتر کبود شده بود میافتم. روزهایی که حال دلش هم خوب نبود. گفته بود زمین خورده است. گفته بود بین ما افغانها حرف زیاد است و مدام از من میپرسند شوهرت کتکت زده و میگویم پارک رفته بودیم پایم پیچ خورد و صورتم اینگونه شد. همانموقع گفته بود کارش به بیمارستان کشیده است.
آن زمان حرفش عجیب بود و حالا شک من بیشتر از قبل شده که کتک خورده بوده است نه زمین.
پرسیدم: شوهرت از کسی حرف شنوی دارد که توصیه کند داروهایش را بخورد؟ گفت هیچ کس جز مادر و خواهرش که هردو دشمن من هستند.
مناسبات مادرشوهر و عروس در شهرهای بزرگتر ایران کمرنگتر از قبل شده هرچند که همچنان یکی از دلایل خشونت دیدن زنان، رفتار و گفتار مادرشوهرهاست؛اما در بین افغانستانیهایی که در ایران زندگی میکنند مادرشوهر نقش پررنگی دارد.
در نبود قانونی برای منع خشونت علیه زنان، در نبود قوانین حمایتی از پناهندگان افغان این جسم و روان زنان افغان است که زیر کتکها و دشنامها … له میشود، همچنان که جسم و روان زنان ایرانی به خصوص طبقه فرودست که مفری ندارند.
باید بنویسم ستم زن علیه زن از مناسبات مردسالاری برآمده است؛ اما فکر میکنم پس سهم من زن چه میشود من تا کجا باید با این نظام همدستی کنم و بعد یادم میافتد زنی که درمان مدرن را قبول ندارد چگونه از مردسالاری رها شود و فکر میکنم مهاجران افغان درفرهنگ اروپا ادغام نشدهاند و اروپا و علمش دیگری بزرگ است و تا آموزش و پذیرشی نباشد آش همین آش و کاسه همین کاسه است.
منبع:کانون زنان ایرانی
دیدگاهتان را بنویسید