«شایان هوشیار»، موضوعِ حجاب یا بهتر است گفت «اجبارِ حجاب»، یکی از مهمترین و چالشبرانگیزترین «مساله»های تاریخ معاصر ما بعد از سقوط نظام شاهنشاهی و پیروزی انقلاب سال ۵۷ بوده است. البته این موضوع در اوایل دوره پهلوی نیز مطرح بود و دوران سیاست کشف حجابِ رضاشاه، مصداقِ بارز این ادعاست. اما واقعیت آن است که هیچگاه به اندازه۴۴ سال اخیر، این موضوع دارای «موضوعیتِ متداوم» نبوده است. چه در روزهای نخستینِ پیروزی انقلاب و سقوط رژیم پهلوی، چه در سالهای ابتدایی جمهوری اسلامی، چه در تمامی سالهای سه دهه اخیر (یعنی دهههای ۷۰، ۸۰ و ۹۰) و چه در یکسال و پنجماهِ اخیری که از شروع قرن جدید میگذرد، مثالها و نمونههای موردی فراوانی وجود دارد و قابل طرح است که میتوان منباب موضوعیت مساله حجاب و اجبارِ آن، ستیزِ افراد جامعه با یکدیگر و با حکومت بر سرِ این موضوع، مورد اشاره قرار داد. سرعت تداومیابی و موضوعیت متداوم و جاریت و ساریت این مورد به حدی است که واقعا سخت است بتوان از مثالی تحت عنوانِ «تازهترین و آخرین مثال» نام برد. چون هر روز هزاران نمونه پیدا و پنهان اتفاق میافتد. بعضیهایشان رسانهای میشوند و برخیهایشان نیز به هر دلیلی در رسانهها مطرح نمیشوند. مورد جدیدی که اخیرا در رسانههای داخلی و خارجی بسیار مطرح شد، مربوط به درگیری دو خانم در بیآرتی بود که یکی از حجاب و اجبارِ آن دفاع میکرد و آن دیگری معتقد بود که نباید اجباری در کار باشد که بعدا به درگیری فیزیکی انجامید و خانمی که قصد داشت به زور و اجبار سبک پوشش خود را بر دیگری تحمیل کند، توسط اکثرِ مسافرین بیآرتی به زور مجبور به پیاده شدن از بیآرتی شد. «مساله» که میگویم، به معنای واسع و دقیقِ کلمه است. مقصودم از «مساله»، متمرکز بر وجهِ «Problem» آن است. در این معنا، موضوع حجاب و اجبارِ آن ظرف ۴۴ سال اخیر، یکی از مهمترین «مسائل» جامعه ما بوده است. «مساله»ای که هیچگاه حل نشده، به شکل متداوم ادامه یافته و این روند تداومِ موضوعیتِ آن هیچگاه متوقف نشده، هیچگاه تکلیف موضوع روشن نشده، همیشه محور ستیز و مخالفت بین بخش اعظمی از جامعه (چه زنان – چه مردان) و حکومت بوده و همیشه نیز جنجال به دنبال داشته است. معمولا قاعده بر این است که هنگامی که یک «مساله» در جامعه وجود دارد، سیستم با دعوت از طبقه الیت جامعه و متخصصینِ حوزه مرتبط با آن «مساله»ای که به وجود آمده، به حلِ مساله بکوشد. قدم نخست نیز در حل هر مسالهای، پذیرش موجودیت و موضوعیت آن در جامعه و سپس تلاش جهت حل آن با رویکردی شدیدا واقعگرایانه و تساهلمحور است.اما در جامعه ما کاملا برعکس عمل میشود. سیاستگذاران نهتنها نمیپذیرند که با جامعهای متکثر طرف هستند که ارزشها، هنجارها، باورها، سبک زندگیها و خیلی چیزهای آن «تغییر» و «تکثر» پیدا کرده و هر روز هم که میگذرد، این «تغییر» و «تکثر» در حالِ پیمودنِ مسیر و روند افزایشی است، بلکه به نوعی عکسِ این نگاه را نیز دارند و تصور میکنند که با جامعهای طرفند که در دهه شصت، یا با کمی مسامحه، در دهه هفتاد و حتی هشتاد وجود داشت. متاسفانه و هزاران متاسفانه، خلاصه تصور و ذهنیت حکومت همین است. چه آگاهانه، چه ناآگاهانه. چه سهوا، چه عمدا. چه دانسته، چه ندانسته. چه خواسته و چه ناخواسته… همین مشکل را اپوزیسیون هم دارد. در حقیقت، بخش اعظمی از افرادی که با حجاب اجباری مبارزه میکنند، روی دیگر سکه سیاست حجاب اجباری هستند و دچار همان خطایی میشوند که منتقدش هستند. جامعهای را میتوان جامعهای نرمال دانست که نگرشهای مختلف در آزادی کامل قابلیت اجرایی داشته باشند و از امنیت و احساس امنیت یکسان (در تمامی جنبههای آن) برخوردار باشند. بنابراین مشکل در نفسِ حجاب یا بیحجابی نیست. مشکل از آنجایی آغاز میشود که کلمه نامیمونی به اسم «اجبار» سبز میشود و هر چیز و همه چیز را به تباهی میکشاند.تر و خشک را با هم میسوزاند. هم بنیاد باورهای دینی را برمیاندازد، هم تیشه بر ریشه نهاد دین در جامعه میزند، هم نتیجه عکس میدهد و اخلاقیات و معنویات را قلع و قمع میکند و هم دمار از روزگار مردم در میآورد. نهایتا نیز جامعهای آشفته، بلاتکلیف و پیچیده میماند و اهالی آشفتهترِ آنکه نمیدانند چه باید بکنند تا آنچه نشود که نباید بشود. مشکل صرفا در «اجبار» است. به عنوان یک قاعده کلی، ذات اجبار آمیخته با تباهی است و به ویرانی میانجامد. در هر موضوعی نیز چنین است. موردی نمیتوان یافت که با اجبار انجام پذیرفته باشد و ختم به خیر شده باشد. «حجاب اجباری» یا «اجبارِ حجاب» نیز نمونههایی از این قبیلند. ظرف ۴۴ سال گذشته نهتنها ذرهای موفقیت نداشته است، بلکه روزبهروز ناموفقتر شده و دقیقا نتیجهای از آن حاصل میشود که کاملا عکسِ هدفی است که در راستای آن هدف تلاش و کوشش صورت میپذیرد و چه بودجههای هنگفتی نیز که صرفشان نمیشود. هر چند بسیار بعید به نظرم میرسد، ولی واقعا علاقه دارم که به خود آیند و خردمندانه تصمیم بگیرند. در واقع، فقط امید دارم، اما انتظاری ندارم.
منبع:اعتماد
دیدگاهتان را بنویسید