جمله معروف «عدالت به مثابه انصاف است» از فیلسوف معاصر، جان رالز (John Bordley Rawls) است. رالز حق(right) را با دو عنوان سزاواری (entitlement) و خواستاری (deserved) تعریف میکند. عدالت رالزی اینگونه تعریف میشود: «چنان رفتار کنم که کسانی که طلبی دارند، متناسب با طلبکاران دیگر دریافت کنند. مشخص نمیشود که با یک نفر عادلانه رفتار شده یا نه، مگر در مقایسه او با کسانی که «شرایط مشابه» دارند. اگر بحث تخصیص منابع است، به همه به یک اندازه اختصاص مییابد».
عدالت به منزله انصاف در تعریف رالزی یعنی اینکه کسانی که در شرایط برابرند، برابر دریافت کنند ولو اینکه چیزی که دریافت میکنند حقشان نباشد. عدالت رالزی به برابری خیلی بها میدهد(با شهروندان باید برابر رفتار کرد). «در پرداخت بدهیهای اجتماعی مساوات باید رعایت شود». بدین صورت نظریه عدالت رالز در نهایت به برابری منجر میشود.
عامل مهم عدالت رالزی «قیاس» است. او برای توضیح بهتر مفهوم عدالت از مواهب اجتماعی(social goods) سخن به میان میآورد. او میگوید: «از خواستههای اجتماعی به طلبکارانی که وضعشان به لحاظ بهره برداری از طلب مساوی است، باید به یک اندازه داده شود». در این جمله آنچه جای بحث دارد تعریف طلبکار و میزان طلب و شرایط برابر بهره برداری از طلب است.
او در تعریف عدالت، از «انصاف»(equity) به برابری (equlity) میرسد. فمینیسم، تحقق برابری(equality) در زمینههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای زنان تعریف شده است. آیا مفهوم برابری در نظریه فمینیسم، شرایط برابر در دسترسی به حقوق در زمینه های مختلف بدون در نظر گرفتن شرایط بهره برداری از آن است؟ برابری از دیدگاه رالز چیست؟ برابری از دیدگاه رالز همان مفهومی است که فمینیسم به دنبال آن است؟ اگر نه، عدالت رالزی برابری را می تواند در جامعه برای زنان به ارمغان آورد؟
عدالت رالزی
عدالت را میتوان به پنج صورت معنا کرد:
۱. آنچه اخلاقا جایز است(اخلاقا حق همگانی است).
۲. آنچه اخلاقا به اشخاص دیگر بدهکاریم(فقط ارتباط شخص با دیگران را شامل می شود. عدالت فرد با خودش یا شفقت را شامل نمیشود).
۳. آنچه به دیگران بدهکاریم که برای باز پس گرفتنش میتوانند از قوۀ قهریه و پلیس استفاده کنند( در این حالت ممکن است سزاواری پرداخت شود نه خواستاری).
۴. خواستاری را بپردازیم نه سزاواری را.
۵. عدالت رالزی؛ کسانی که طلبی دارند، متناسب با طلبکاران دیگر، سهمشان را دریافت کنند(در عدالت رالزی تناسب با دیگران خیلی مهم است).
در نظریۀ رالز این موضوع مهم مطرح میشود که اگر شهروندان حقوقی دارند باید به صورت برابر، در مقایسه باهم، آن را دریافت کنند. اگر جامعه در مضیقه است، هر شخص به اندازۀ سهمی که دارد، حتی کمتر از حق واقعی، آن را حتما دریافت کند. در این تعریف کمالگرایی از دریافت حق کنار زده میشود. چراکه بسیاری از حقوق را به صورت کامل هرگز نمیتوان دریافت یا بازیافت. طبق آنچه گفته شد، عدالت از راه انصاف در نهایت به برابری منجر میشود. در نظریه جان رالز، در واقع justice از صافی equity عبور داده میشود. فلسفه اخلاقی رالز طرح جامعی است که توامان بحث عدالت در درون یک جامعه و بحث عدالت در روابط خارجی یک جامعه با جوامع دیگر را در بر میگیرد.
فایدهگرایی و برابری
نظریه «عدالت به مثابه انصاف» از دل سنت قراردادگرایی بر میآید. اگر فمینیسم و برابری که از دل این باور برخواسته را با عدالت رالزی تعریف کنیم، می توان گفت: فمینیسم به دنبال توافق جدید بر سر چگونگی ساختار بنیادین جدید جامعه است. چون انسانها در موضعی برابر نسبت به هم قرار ندارند. برخی بدون شایستگی و تلاش از امتیازات بیشتری به سر میبرند. فمینیسم به دنبال برابری قدرت دستیابی به امکانات و در نهایت قدرت انتخاب برابر است. برابری ای که از روی انصاف به شهروندان تعلق گیرد به برابری ای که فمینیسم به دنبال تحقق آن است، نزدیکتر است. سوال مهمی که مطرح میشود اینکه آیا صاحبان قدرت راضی به انصاف در توزیع قدرت می شوند؟
رالز از واژه «veil of ignorance» به عنوان تدبیری برای جلوگیری از رفتار کسانی که بخت باهاشان یار بوده یا وضعیت بهتری دارند، استفاده می کند. این افراد در موضع قدرتند. اغلب تمایل دارند در بحث برابری در جامعه به گونهای رفتار کنند که اصول و قراردادهای توافقی را به گونهای انتخاب کنند که در نهایت به نفعشان باشد. توافقکنندگان بر سر اصول عدالت اما نباید از امتیازات و اطلاعاتی برخوردار باشند که عادلانه بودن توافق را خدشهدار کنند. مبنای منصفانه برای رسیدن به توافق که به عدالت منجر شود که وضعیت اولیه طرفهای قرارداد باید از بین فهرستی از برداشتهای عدالت باشد(برداشت های ناشی از عدالت عبارت اند از: برداشت های فایده گرایانه، شهود گرایانه، خودخواهانه. دو مورد آخر مورد استفاده قرار نمیگیرند. برداشت فایدهگرایانه معیار روشنی برای تصمیمگیری به دست میدهد. این به این معناست که تصمیمی انتخاب شود که در مجموع بیشتری منفعت را برای کل جامعه دارد). «فایدهگرایی میانگین» یک موضوع مهم است. این مفهوم بیان میکند که ساختار بنیادین جامعه را باید به گونهای تنظیم کرد که نه مجموع فایده بلکه میانگین فایده یا سرانه میانگین بیشتر شود.
نظریه «عدالت به مثابه انصاف» رالز دو اصل اساسی دارد. نخست اینکه هر کسی حق مساوی در برخورداری از گستردهترین نظام آزادیهای اساسی برابر دارد. دوم، نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را باید به گونهای سامان داد که بیشترین سود مورد انتظار را برای محرومان اعضای جامعه در پی داشته باشد و هم برای مناصب و موقعیتهایی که تحت شرایط برابری منصفانۀ فرصتها برایشان به روی همه گشوده است، در نظر گرفته شوند. فایده گرایی کلاسیک به این دلیل کاربرد ندارد که از آن برداشت ایثارگرایانه میشود. این نوع فایدهگرایی در اصل عادلانه نیست. چراکه عدالت از ما میخواهد که منافع خود را طبق ضوابط منصفانه دنبال کنیم، انتظار ندارد که به خاطر دیگران از خواستههای خودمان بگذریم.
انصاف، برابری، فمینیسم
مفهوم برابری که در تعریف فمینیسم مطرح میشود، مفهومی است که بسیار نزدیک به برابری است که از عدالت رالزی ناشی میشود. نظریه های مختلف فمینیسم تا به امروز از سوی منتقدان با دیدگاه های مختلف مورد نقد قرار گرفته است. مهمترین نقد به این باور بر سر تعریف و تحقق واژه «برابری» است. به باور اغلب منتقدان فمینیسم، هرگز برابری بین زن و مرد تحقق پیدا نخواهد کرد. آنها ساختارهای قدرتمند اجتماعی، تفاوت های بیولوژیکی و ساخت های فرهنگی و سیاسی حاکم در جوامع مختلف را مهمترین موانع بر سر راه تحقق باورهای فمینیستی به شمار میآورند. آنها باور دارند که برابری به معنای «شرایط و حقوق برابر برای زن و مرد» در نهایت منفعت فردی و جمعی را به دنبال ندارد.
برخی فمینیستها نیز، از سوی دیگر معتقدند برابری به معنای حق و حقوق کاملا مساوی، دسترسی به شرایط برابر را برای زنان که در شرایط برابر نیستند، دشوار می کند. زنان نسل ها از بهره برداری از شرایط برابر دور بوده اند. بنابراین برای رسیدن به حق و حقوق و قدرت استفاده برابر از فرصت ها، به زمان و امکانات حتی بیشتری نیاز دارند؛ مثلا بودجه بیشتر در ورزش یا سهمیه متفاوت در مناصب سیاسی.
به نظر میرسد عدالت انصافگرایانه رالزی تعریف مناسبی برای استفاده و توضیح مفهوم برابری در نظریه فمینیسم است. این برابری هم به انتقاد منتقدان پاسخ مناسب می دهد و هم نگرانی فمینیست ها را از بین خواهد برد. عدالت اگر به مثابه انصاف در نظر گرفته شود در نهایت منجر به برابری می شود که مبنا قیاس شرایط است. بر مبنای جایگاه فعلی زنان می توانند حتی در برخی مواقع از امکانات بیشتر یا متفاوتی استفاده کنند تا هم قدم مردان در جامعه حاضر شوند. پس از دستیابی به قدرت انتخاب برابر، در جامعه فعالیت کنند یا خانه را به جای جامعه انتخاب کنند.
دیدگاهتان را بنویسید