آذر ۱, ۱۴۰۳

معرفی فیلم؛ دوران طلایی الیزابت

«کیت بلانشت» در مطالعه استادانه قدرت خام، اجرای جسورانه ای در این فیلم ارائه کرد. Elizabeth: The Golden Age نیز توسط شکار کاپور کارگردانی شده است و بلانشت در نقش ملکه باکره در ادامه فیلم الیزابت(۱۹۹۸) بازمی گردد. این درام تاریخی در سال ۱۵۸۵، بیست و هفتمین سال سلطنت الیزابت، و پر از مشکلات و تنش‌های فراوان اتفاق می‌افتد. این نگرانی وجود دارد که پسر عموی کاتولیک او، مری استوارت (سامانتا مورتون)، با فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا (جوردی مولا) که می‌خواهد به انگلستان حمله کند و آن را به یک کشور کاتولیک تبدیل کند، در اتحاد باشد. اسپانیایی ها در حال ساختن یک ناوگان بزرگ برای به راه انداختن یک جنگ مقدس هستند. در همین حال، هواداران کاتولیک در انگلستان در حال نقشه کشیدن برای ترور ملکه هستند.

سر فرانسیس والسینگهام (جفری راش)، نزدیکترین مشاور الیزابت، از او می خواهد که ازدواج کند و بچه دار شود. خواستگاران بسیاری از کشورها آماده هستند تا او را تحت تأثیر قرار دهند. اما تنها کسی که توجه او را جلب می کند، کاشف مطمئن و کارآمد سر والتر رالی (کلایو اوون) است که او را با داستان های زندگی در دریا و اکتشافات انجام شده در دنیای جدید به وجد می آورد. او همچنین تحسین و جذابیت جنسی بس (ابی کورنیش)، بند و همراه مورد علاقه ملکه را برانگیخت. هر دو زن او را به شیوه های خاص خود دوست دارند.

الیزابت: عصر طلایی بر ملودرام تنهایی پادشاه که در زندانی از ثروت و قدرت زندگی می کند تمرکز دارد. در یک نقطه، او می‌گوید: «از اینکه همیشه کنترل داشته باشم خسته شده‌ام»، اما از انتخاب‌های سختی که باید زمانی که مری استوارت به او خیانت می‌کند و ناوگان بزرگ اسپانیا به انگلیس حمله می‌کند، گریزی نیست. کلایو اوون با بازی متقاعد کننده خود در نقش کاشف باهوش فیلم را می دزدد. این داستان فاقد نفوذ دراماتیک فیلم اول است، حتی از طریق آن نشان می دهد که چقدر نفرت و خشونت توسط مسیحیان علیه مسیحیان ایجاد شده است.

فیلم با تصویری از ملکه و پسر بچه بس پایان می یابد. ملکه پس از تاریخی ترین پیروزی و تحمیل حقیرترین شکست به امپراطوری اسپانیا، به سوی بس که از او در عشقش سرپیچی کرده باز می گردد. درحالی که بچه را در آغوش می گیرد می گوید که شاید ازدواج نکرده باشد، باکره باشد، مادر نباشد ولی او مادر یک ملت است. مادر خودش است.

کارگردان ملکه بودن را به عنوان یک چالش بزرگ نشان می دهد. بازی خیره کننده کیت بلانشت ابهت الیزابت بزرگ را به مخاطب منتقل می کند. بریتانیای ارتدکسی برای ملکه می جنگند. برخلاف فیلم ماری، ملکه اسکاتلند که شخصیت مری استوارت را ناجی و الیزابت را ظالم نشان می دهد اینجا شاهدیم که الیزابت تمایلی به خون و خونریزی ندارد. دستور اعدام مری استوارت توسط سر فرانسیس صادر می شود. او گرفتار دسیسه ای می شود تا به بهانه آن اسپانیا به دادخواهی الیزابت را از سلطنت به پایین بکشاند.

هوش و ذکاوت و مدیریت ملکه در بخش های مختلف فیلم به نمایش گذاشته میشود. در صحنه های مربوط به جنگ الیزابت با آنکه در کل فیلم از عدم خواسته شدن خود رنجور نشان داده میشود، اینجا در میدان نبرد در بین سربازان حاضر می شود. بر روی نقشه بزرگ حک شده بر زمین می ایستد و نقشه های دفاع را مرور می کند.

فیلم با اینکه تاریخی است اما شخصیت محور است. مخاطب در زمان دلهره ملکه با او می تواند همذات پنداری کند. تصویر خلق شده از الیزابت ملکه ای مغرور، خوش ذات و شجاع است. در جمله ای می گوید: « من عشق را تجربه نکردم. زندگی ام را فدای انگستان کردم.» گویی میل خود را بر صلاحیت مملکتش ترجیح نداده است. شخصیت الیزابت دوم، ملکه انگلیس که چندی پیش از دنیا رفت نیز در سریال تاج و تخت اینگونه با درایت به تصویر کشیده شده است. فیلم دو ساعته آنچنان مخاطب را با خود همراه می کند که گذر زمان حس نمی شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *