مهر ۲۰, ۱۴۰۳
مقوله های جنسیتی

جودیت باتلر: ما باید در تعریف «زن» تجدید نظر کنیم

قرار بود این نقد فرضیات دگرجنس گرا در فمینیسم باشد، اما معلوم شد که بیشتر در مورد مقوله های جنسیتی است. به عنوان مثال، معنای زن بودن از دهه به دهه دیگر ثابت نمی ماند. مقوله زن می تواند تغییر کند و تغییر می کند و ما نیاز داریم که اینگونه باشد. از نظر سیاسی، تأمین آزادی‌های بیشتر برای زنان مستلزم این است که در مقوله «زنان» تجدید نظر کنیم تا آن امکانات جدید را در بر گیرد. معنای تاریخی جنسیت می تواند با بازآفرینی، رد یا بازآفرینی هنجارهای آن تغییر کند. بنابراین نباید تعجب کرد یا با آن مخالفت کرد وقتی که دسته زنان گسترش می یابد و زنان ترنس را نیز شامل می شود. و از آنجایی که ما نیز در کار تصور آینده‌های جایگزین مردانگی هستیم، باید آماده و حتی خوشحال باشیم که ببینیم مردان ترنس با مقوله «مردان» چه می‌کنند.

پرفسور باتلر، بیایید در مورد ایده اصلی «عملکرد» کتاب «مشکل جنسیتی» نوشتۀ شما صحبت کنیم. این یک دیدگاه بحث برانگیز درباره نحوه عملکرد جنسیت باقی می ماند. چه چیزی در ذهن داشتید؟

در آن زمان من به مجموعه ای از بحث ها در آکادمی در مورد کنش های گفتاری علاقه مند بودم. کنش‌های گفتاری «اجرای» نوعی است که باعث می‌شود چیزی اتفاق بیفتد یا به دنبال ایجاد واقعیت جدیدی است. به عنوان مثال، وقتی یک قاضی حکمی را اعلام می‌کند، واقعیت جدیدی را ایجاد می‌کند و معمولاً این اختیار را دارند که آن را انجام دهند.

اما آیا می گوییم قاضی قادر مطلق است؟ یا اینکه قاضی به مجموعه ای از کنوانسیون ها استناد می کند و یک سری رویه ها را دنبال می کند؟ اگر دومی باشد، قاضی به قدرتی استناد می کند که به عنوان یک شخص به آنها تعلق ندارد، بلکه به عنوان یک مرجع تعیین شده متعلق است. عمل آنها تبدیل به یک استناد می شود – آنها یک پروتکل تعیین شده را تکرار می کنند.

چه ارتباطی با جنسیت دارد؟

من بیش از ۳۰ سال پیش پیشنهاد کردم که مردم، آگاهانه یا ناآگاهانه، زمانی که ادعا می‌کنند واقعیت درونی خودشان را بیان می‌کنند یا حتی وقتی می‌گویند دارند خود را از نو خلق می‌کنند، به قراردادهای جنسیتی استناد می‌کنند. به نظر من هیچ یک از ما کاملاً از هنجارهای فرهنگی فرار نمی کنیم. در عین حال، هیچ یک از ما کاملاً توسط هنجارهای فرهنگی تعیین نمی شود. سپس جنسیت تبدیل به یک مذاکره، مبارزه، راهی برای مقابله با محدودیت‌های تاریخی و ایجاد واقعیت‌های جدید می‌شود.

وقتی «دختر» می‌شویم، وارد قلمروی دخترانه‌ای می‌شویم که در طول زمان طولانی ساخته شده است – مجموعه‌ای از قراردادها، گاه متضاد، که دخترانه را در جامعه ایجاد می‌کند. ما فقط آن را انتخاب نمی کنیم . و فقط به ما تحمیل نمی شود . اما این واقعیت اجتماعی می تواند تغییر کند و تغییر می کند.

دگرباشان امروزی اغلب در مورد «تخصیص جنسیت در بدو تولد» صحبت می کنند. اما به نظر می رسد منظور شما در اینجا بسیار متفاوت است.

جنسیت وظیفه ای است که فقط یک بار اتفاق نمی افتد، بلکه در حال انجام است. در بدو تولد به ما جنسیت اختصاص داده می‌شود و سپس انتظارات زیادی به ما تعلق می‌گیرد که همچنان به «تخصیص» جنسیت به ما ادامه می‌دهند. قدرت‌هایی که این کار را انجام می‌دهند بخشی از یک دستگاه جنسیتی هستند که هنجارها را به بدن‌ها اختصاص می‌دهد و مجدداً به آنها اختصاص می‌دهد، آنها را از نظر اجتماعی سازمان می‌دهد، اما همچنین آنها را در جهت‌هایی بر خلاف آن هنجارها متحرک می‌سازد.

شاید باید جنسیت را چیزی در نظر بگیریم که در بدو تولد، از طریق تعیین جنسیت و تمام فرضیات فرهنگی که معمولاً با آن همراه است، تحمیل می شود. با این حال، جنسیت نیز چیزی است که در طول مسیر ایجاد می شود – ما می توانیم قدرت انتساب را به دست بگیریم، آن را به خود واگذاری تبدیل کنیم، که می تواند شامل تغییر جنسیت در سطح قانونی و پزشکی باشد.

بحث‌های پیرامون هویت این روزها در بسیاری از سیاست‌های ما تبدیل شده است. به عنوان فردی که نسبت به مقوله‌های هویتی باثبات بدبین است، چه نظری دارید؟

من فکر می‌کنم این مهم است که چگونه این «مرکزیت» را درک کنیم. دیدگاه سیاسی خود من این است که هویت نباید پایه و اساس سیاست باشد. اتحاد، ائتلاف و همبستگی شرایط کلیدی برای چپ در حال گسترش است. و ما باید بدانیم که علیه چه چیزی و برای چه چیزی می جنگیم و این تمرکز را حفظ کنیم.

ضروری است که بر روی تفاوت ها کار کنیم و حساب های پیچیده ای از قدرت اجتماعی بسازیم. حساب‌هایی که به ما کمک می‌کنند تا بین فقرا، افراد ناامن، محرومان، LGBTQI+، کارگران و همه کسانی که در معرض نژادپرستی و انقیاد استعماری قرار دارند پیوند ایجاد کنیم. اینها همیشه گروه‌ها یا هویت‌های مجزا نیستند، بلکه اشکال همپوشانی و به هم پیوسته انقیاد هستند که با نژادپرستی، زن‌ستیزی، همجنس‌گرا هراسی، ترنس‌هراسی و همچنین سرمایه‌داری و تخریب‌های آن، از جمله نابودی زمین و شیوه‌های زندگی بومی مخالفت می‌کنند.

نظریه پردازانی مانند «اسد حیدر» نظریه شما را برای رسیدگی به شکاف های نژادی در ایالات متحده پذیرفته اند . حیدر بر نگاه شما به شکل گیری هویت به عنوان نگاهی بی قرار و همیشه ریشه کن شده تاکید می کند. اما آیا جناح راست معمولاً با ایجاد دیدگاهی بسیار ثابت تر از هویت، پیروزی به دست نمی آورد؟

راست به شدت به دنبال بازپس گیری اشکال هویتی است که به درستی به چالش کشیده شده اند. در عین حال، آنها تمایل دارند جنبش‌های عدالت نژادی را به‌عنوان سیاست «هویت» کاهش دهند، یا جنبش‌هایی را برای آزادی جنسی یا علیه خشونت جنسی که فقط به «هویت» مربوط می‌شوند، کاریکاتور کنند. در واقع، این جنبش ها در درجه اول به بازتعریف معنای عدالت، برابری و آزادی می پردازند. به این ترتیب، آنها برای هر جنبش دموکراتیک رادیکال ضروری هستند، بنابراین ما باید آن کاریکاتورها را رد کنیم.

پس این برای چپ چه معنایی دارد؟ اگر دیدگاه‌های خود را فقط بر اساس هویت‌های خاص قرار دهیم، مطمئن نیستم که بتوانیم پیچیدگی دنیای اجتماعی و اقتصادی خود را درک کنیم یا نوع تحلیل یا اتحادی را ایجاد کنیم که برای تحقق آرمان‌های عدالت رادیکال، برابری و آزادی لازم است. در عین حال، علامت گذاری هویت راهی برای روشن کردن چگونگی تغییر ائتلاف ها برای پاسخگویی بیشتر به ظلم های مرتبط است.

امروزه اغلب در مورد اهمیت گوش دادن به کسانی که «تجربه زیسته» مظلوم را دارند، می شنویم. «اولوفمی او تایوو»، فیلسوف سیاسی، هشدار داده است که نیات نجیب برای «مرکززدایی» دیدگاه های ممتاز می تواند به راحتی نتیجه معکوس داشته باشد. نظرتان چیست؟

بله، مهم است که اذعان کنیم، در حالی که یک فرد سفیدپوست نمی تواند ادعا کند که تجربه سیاهپوستان را نمایندگی می کند، این دلیلی برای فلج شدن سفیدپوستان در مورد مسائل مربوط به نژاد نیست و به هیچ وجه از مداخله خودداری می کند. هیچ کس برای ردیابی، افشای و مخالفت با نژادپرستی سیستماتیک نیازی به ارائه تمام تجربیات سیاه پوستان ندارد – و از دیگران نیز بخواهد که همین کار را انجام دهند.

اگر افراد سفیدپوست منحصراً به امتیازات خودمان مشغول شوند، ما در خطر خود شیفتگی هستیم. ما قطعاً به سفیدپوستان بیشتری نیاز نداریم که همه چیز را درباره خودشان بسازند: این فقط سفیدی را دوباره متمرکز می کند و از انجام کار ضد نژادپرستی خودداری می کند.

هویت جنسیتی شما چگونه به نظریه سیاسی شما کمک کرده است؟

احساس من این است که “هویت جنسی” من – هر چه که باشد – ابتدا توسط خانواده ام و همچنین تعدادی از مقامات مدرسه و پزشکی به من تحویل داده شد. با کمی مشکل بود که راهی برای اشغال زبانی که برای تعریف و شکست من استفاده می شد، پیدا کردم.

من هنوز هم ترجیح می‌دهم که ضمایر از دیگران به من می‌آیند، که به نظرم جالب است، زیرا آرایه‌ای از آنها را دریافت می‌کنم – بنابراین همیشه وقتی مردم برای ضمایر خود تصمیم می‌گیرند یا حتی وقتی از من می‌پرسند چه ضمایری را ترجیح می‌دهم، تا حدودی متعجب و تحت تأثیر قرار می‌گیرم. من پاسخ آسانی ندارم، اگرچه از دنیای “آنها” لذت می برم. وقتی مشکل جنسیتی را نوشتم، هیچ دسته‌ای برای «غیر دودویی» وجود نداشت – اما اکنون نمی‌دانم که چگونه نمی‌توانم در آن دسته باشم.

شما اغلب هدف معترضان در سراسر جهان بوده اید. در سال ۲۰۱۴، معترضان ضد ازدواج همجنس‌گرایان در فرانسه در خیابان‌ها راهپیمایی کردند و « تئوری دو ژانر» – نظریه جنسیت را محکوم کردند در سال ۲۰۱۷، توسط معترضان مسیحی انجیلی در برزیل که شعار می دادند «ایدئولوژی خود را به جهنم ببر»، شما را سوزاندند . نظر شما درمورد واکنششان چیست؟

جنبش ضد ایدئولوژی جنسیتی، یک جنبش جهانی، اصرار دارد که جنسیت بیولوژیکی و واقعی است، یا اینکه جنسیت از نظر الهی مقرر شده است، و جنسیت یک داستان مخرب است که هم «انسان» و هم «تمدن» و «خدا» را از بین می برد. سیاست‌های ضدجنسیتی توسط واتیکان و کلیساهای محافظه‌کار انجیلی و حواری در چندین قاره، اما همچنین توسط نئولیبرال‌ها در فرانسه و جاهای دیگر که به خانواده هنجاری برای جذب کاهش رفاه اجتماعی نیاز دارند، تقویت شده است.

این جنبش در عین حال ضد زن، همجنسگرا هراسی و ترنس هراسی است و هم با آزادی باروری و هم با حقوق ترنس مخالف است. به دنبال سانسور برنامه های مطالعات جنسیتی، حذف جنسیت از آموزش عمومی – موضوعی که برای جوانان مهم است. و برای معکوس کردن موفقیت های عمده قانونی و قانونی برای آزادی جنسی، برابری جنسیتی و قوانین علیه تبعیض جنسیتی و خشونت جنسی.

شما همیشه تاکید کرده‌اید که نظریه جنسیت شما نه تنها از طریق بحث‌های علمی ، بلکه از سال‌های شرکت شما در جوامع همجنس‌گرا و همجنس‌گرایان است. از اوایل دهه ۱۹۹۰، شما به یک متفکر تأثیرگذار منحصر به فرد در این محافل تبدیل شده اید. از زمانی که بیرون آمدی چقدر تغییر کرده است؟

اوه من هیچوقت بیرون نیومدم من در سن ۱۴ سالگی توسط والدینم بیرون شدم. بنابراین، بیش از ۵۰ سال است که به‌عنوان بوچ، دگرباش، ترنس* شناخته شده‌ام.

من مطمئناً تحت تأثیر کافه‌های همجنس‌گرایان و همجنس‌گرایان قرار گرفتم که در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ به دفعات از آنها بازدید می‌کردم، و در آن زمان نیز نگران چالش‌هایی که دوجنس‌گراها برای به دست آوردن مقبولیت با آن مواجه بودند، بودم. من با گروه‌های بین‌جنسی ملاقات کردم تا مبارزه آن‌ها با نهادهای پزشکی را درک کنم و در نهایت با دقت بیشتری در مورد تفاوت بین کشش، ترنس‌جنسیت و جنسیت به طور کلی فکر کردم. من همیشه در گروه‌های فعال غیردانشگاهی حضور داشته‌ام و این بخشی از زندگی من است.

قبل از ظهور کلمه “دگرباش” چه نوع مسائلی توسط سیاست های رادیکال همجنسگرایان و لزبین ها مورد توجه قرار می گرفت؟

تظاهرات در دوران جوانی من قطعاً در مورد حق بیرون آمدن، مبارزه با تبعیض و آسیب شناسی و خشونت، چه در داخل و چه در مردم بود. ما با آسیب شناسی روانپزشکی و پیامدهای سرطانی آن مبارزه کردیم. اما همچنین ما برای حق جمعی برای زندگی با بدن خود در ملاء عام بدون ترس از خشونت مبارزه کردیم، حق غصه خوردن آشکار برای زندگی ها و عشق های از دست رفته. و این مبارزه با ورود HIV و ظهور Act Up شکل بسیار دراماتیکی به خود گرفت.

برای من کوئیر هرگز یک هویت نبود، بلکه راهی برای وابستگی به مبارزه با هوموفوبیا بود. این جنبش به عنوان جنبشی در مخالفت با پلیس هویت آغاز شد – در واقع مخالفت با پلیس.

این اعتراضات بر حقوق مراقبت‌های بهداشتی، آموزش، آزادی‌های عمومی و مخالفت با تبعیض و خشونت متمرکز بود – ما می‌خواستیم در جهانی زندگی کنیم که بتوان راحت‌تر نفس کشید، حرکت کرد و دوست داشت. اما ما همچنین اشکال جدیدی از خویشاوندی، اجتماع و همبستگی را تصور کرده و ایجاد کردیم، هر چقدر هم که متمایل به پراکندگی باشند.

من به تظاهرات دایک رفتم اما در مورد حقوق بشر بین المللی نیز کار کردم و فهمیدم که این محدودیت ها چیست. و فهمیدم که ائتلاف‌های گسترده‌تری که به همان اندازه با نژادپرستی، بی‌عدالتی اقتصادی و استعمار مخالف بودند، برای هر سیاست عجیب و غریب ضروری بودند. ما می بینیم که چگونه این کار اکنون در گروه های مارکسیسم دگرباش، کوئیرها برای عدالت اقتصادی و نژادی، کوئیرها علیه آپارتاید، القاوس، گروه فلسطینی علیه اشغالگری و همجنسگراهراسی کار می کند.

زندگی سیاسی امروز چگونه با هم مقایسه می شود؟

امروز من به ویژه از جنبش‌های دگرباش و فمینیستی قدردانی می‌کنم که به مراقبت‌های بهداشتی و آموزش به عنوان کالاهای عمومی اختصاص داده شده‌اند، ضد سرمایه‌داری، متعهد به مبارزه برای عدالت نژادی، حقوق معلولان، آزادی‌های سیاسی فلسطینی‌ها، و مخالف نابودی زمین و بومیان هستند. جهان‌های زندگی – همانطور که در کارهای جاسبیر پور، سارا احمد، سیلویا فدریچی، آنجلا دیویس مشهود است – کار نی‌یونا منوس و فمینیسم لغو. در حال حاضر چشم انداز گسترده تری وجود دارد، اگرچه این زمان ناامیدی بزرگ است زیرا شاهد تشدید نابرابری های اقتصادی جهانی تحت این همه گیری هستیم.

بسیاری از نظریه پردازان جنسیت در مورد تأثیر مستقیم کار شما بر آنها نوشته اند، از بازگویی خنده دار «جولیا سرانو» از حضور شما در یک شعرخوانی که شامل سطر «لعنت به جودیت باتلر!» تا بازتاب غوطه ور «جوردی روزنبرگ» «مشکلات جنسیتی در روز مادر» است. تبدیل شدن به یک سلبریتی روشنفکر چه حسی برای شما داشته است؟

من راهی برای زندگی در کنار نام خود پیدا کرده ام. ثابت شده است که بسیار مفید است. من می دانم که بسیاری از افراد دگرباش و ترنس به شدت به نام خود احساس می کنند و من به آن احترام می گذارم. اما بقای من احتمالا به توانایی من برای زندگی در فاصله ای از نامم بستگی دارد.

توضیح: این مصاحبه را جولز گیبسون، نویسنده روزنامه گاردین در تاریخ ۷ سپتامبر ۲۰۲۱ انجام داده است. جولز جوآن گلیسون یک مورخ و همچنین یکی از سردبیران مارکسیسم ترنسجندر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *